کلمه جو
صفحه اصلی

برازندگی


مترادف برازندگی : شایستگی، آراستگی، زیبندگی، استحقاق، سزاواری

فارسی به انگلیسی

propriety, fitness, suitability, comeliness, grace, opportuneness, appropriateness, elegance, flair, fitting, fit


elegance, fitness, propriety, comeliness, gracefulness, grace, flair

elegance, fitness, propriety


فارسی به عربی

ملائمة

مترادف و متضاد

شایستگی، آراستگی


زیبندگی


suitability (اسم)
شایستگی، سازگاری، سازواری، برازندگی، درخورد بودن

propriety (اسم)
تناسب، نزاکت، مراعات اداب نزاکت، برازندگی

استحقاق، سزاواری


۱. شایستگی، آراستگی
۲. زیبندگی
۳. استحقاق، سزاواری


فرهنگ فارسی

برازنده بودن شایستگی لیاقت .

شایستگی، حالت برازنده بودن، برازش


← برازندگی وراثتی


جملات نمونه

برازندگی هر جامه بستگی به پوشنده‌ی آن دارد

the fitness of each garment has to do with the wearer


برازندگی داشتن، برازنده بودن

to befit, to fit, to suit, to be becoming, to become, to be appropriate


این شهر برای شما برازندگی ندارد

this reputation does not become you


فرهنگ معین

(بَ زَ دِ )(حامص . )شایستگی ،لیاقت .

لغت نامه دهخدا

برازندگی. [ ب َ زَ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی برازنده. زیبایی. || سزاواری. لیاقت.
- امثال :
دارندگی و برازندگی .

فرهنگ عمید

برازنده بودن، خوب و زیبا بودن، شایستگی.

دانشنامه آزاد فارسی

بَرازَندگی (fitness)
در نظریۀ وراثت، مقیاسی از موفقیت یک خصوصیت وراثتی در انتقال به نسل های آینده. بنابه قرارداد، برازندگی صفت طبیعی را معادل یک در نظر می گیرند و ارزش برازندگی انواع دیگر آن را، که با الل هایدیگر تعیین می شوند، در مقایسه با برازندگی صفت طبیعی تعیین می کنند. صفاتی با برازندگی بیشتر از یک با سرعت بیشتری گسترش می یابند و در نهایت، جای الل طبیعی را می گیرند. صفاتی با برازندگی کمتر از یک رفته رفته از بین خواهند رفت.

فرهنگستان زبان و ادب

[روان شناسی] ← برازندگی وراثتی

پیشنهاد کاربران

شایستگی ، لیاقت 🌪🌪


کلمات دیگر: