( صفت ) پری بند
پریسای
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(پَ ) (ص مر. ) به سان پری . نک پری بند.
لغت نامه دهخدا
پریسای. [ پ َ ] ( نف مرکب ) مخفف پری افسای. کسی که افسون پری خواند. تسخیرکننده جن. افسونگر. پریخوان. پری بند. عزیمت خوان. عزائم کننده پری :
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب .
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب .
لبیبی ( از صحاح الفرس ).
پیشنهاد کاربران
زاده شده از پری
کلمات دیگر: