کلمه جو
صفحه اصلی

خوال

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خوردنی . ۲ - دوده ای که برای ساختن مرکب سیاه از دود چراغ گیرند .
جمع خالبه

فرهنگ معین

(خا ) (اِ. ) = خوار: ۱ - خوردنی . ۲ - دوده ای که برای ساختن مرکب سیاه از دود چراغ گیرند.

لغت نامه دهخدا

خوال. [ خ ُ ] ( اِ ) دوده ای که جهت ساختن مرکب از چراغ گیرند. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). خوال [ خوا / خا ]. || خوردنی را نیز گویند. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). در حاشیه برهان قاطع آمده است که این کلمه معادل خوار است چنانکه در خوالگر = خوالیگر.

خوال. [ خوا / خا ] ( اِ ) خُوال. ( برهان قاطع ). رجوع به خُوال شود.

خوال . [ خ ُ ] (اِ) دوده ای که جهت ساختن مرکب از چراغ گیرند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خوال [ خوا / خا ] . || خوردنی را نیز گویند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع آمده است که این کلمه معادل خوار است چنانکه در خوالگر = خوالیگر.


خوال . [ خوا / خا ] (اِ) خُوال . (برهان قاطع). رجوع به خُوال شود.


پیشنهاد کاربران

خوال یعنی بامیه

خوال: [ اصطلاح چوپانی ] محل خوابانیدن گوسفندان درشب.


کلمات دیگر: