رمانی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
منسوب به رمان، آنچه که درشکل ورنگ ماننداناراست
( صفت ) منسوب به رمان بسیار سرخ : لعل رمانی یاقوت رمانی .
عمرو بن تمیم از رواه حدیث است و از پدر خویش روایت کند
( صفت ) منسوب به رمان بسیار سرخ : لعل رمانی یاقوت رمانی .
عمرو بن تمیم از رواه حدیث است و از پدر خویش روایت کند
فرهنگ معین
(رُ مّ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) منسوب به رمان ، بسیار سرخ .
لغت نامه دهخدا
رمانی . [ رُم ْ ما ] (اِخ ) زیدبن حبیب الجهنی . ازرواة است و از شعبی روایت کند. (از لباب الانساب ).
رمانی . [ رُم ْ ما ] (اِخ ) عمروبن تمیم . از رواة حدیث است و از پدر خویش روایت کند. (از لباب الانساب ).
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( ص نسبی ،اِ ) آنچه در شکل و رنگ شبیه انار باشد. ( از اقرب الموارد ). و مشابهت را بیشتر رنگ سرخ از آن اراده کنند. || لعل و یاقوت. ( آنندراج ) :
رسیدم من به درگاهی که دولت
از او خیزد چو رمانی ز معدن.
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود.
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( ص نسبی ) منسوب است به رمان بن معاویةبن ثعلبةبن عقبه که بطنی است از سکون. ( از لباب الانساب سمعانی ).
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( ص نسبی ) منسوب است به رمان که بطنی است از مذحج و او رمان بن کعب بن أودبن صعب بن سعدالعشیرة است. ( از لباب الانساب ).
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( اِخ ) ابوالحسن علی بن عیسی الرمانی نحوی. متوفی بسال 384 هَ. ق. رجوع به ابوالحسن رمانی و انساب سمعانی و ریحانة الادب شود.
رمانی.[ رُم ْ ما ] ( اِخ ) احمدبن علی بن محمد، مکنی به ابی عبداﷲ الرمانی النحوی. رجوع به احمدبن علی.... شود.
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( اِخ ) زیدبن حبیب الجهنی. ازرواة است و از شعبی روایت کند. ( از لباب الانساب ).
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( اِخ ) عمروبن تمیم. از رواة حدیث است و از پدر خویش روایت کند. ( از لباب الانساب ).
رسیدم من به درگاهی که دولت
از او خیزد چو رمانی ز معدن.
منوچهری.
- یاقوت رمانی ؛ اجود انواع یاقوت است. ( الجماهر بیرونی ). یاقوت سرخ خوش و برنگ دانه انار : در پیش تخت اعلی پانزده پاره یاقوت رمانی و لعل بدخش و زمرد و مروارید و پیروزه. ( تاریخ بیهقی ).همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود.
حافظ.
و رجوع به یاقوت رمانی شود.رمانی. [ رُم ْ ما ] ( ص نسبی ) منسوب است به رمان بن معاویةبن ثعلبةبن عقبه که بطنی است از سکون. ( از لباب الانساب سمعانی ).
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( ص نسبی ) منسوب است به رمان که بطنی است از مذحج و او رمان بن کعب بن أودبن صعب بن سعدالعشیرة است. ( از لباب الانساب ).
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( اِخ ) ابوالحسن علی بن عیسی الرمانی نحوی. متوفی بسال 384 هَ. ق. رجوع به ابوالحسن رمانی و انساب سمعانی و ریحانة الادب شود.
رمانی.[ رُم ْ ما ] ( اِخ ) احمدبن علی بن محمد، مکنی به ابی عبداﷲ الرمانی النحوی. رجوع به احمدبن علی.... شود.
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( اِخ ) زیدبن حبیب الجهنی. ازرواة است و از شعبی روایت کند. ( از لباب الانساب ).
رمانی. [ رُم ْ ما ] ( اِخ ) عمروبن تمیم. از رواة حدیث است و از پدر خویش روایت کند. ( از لباب الانساب ).
رمانی . [ رُم ْ ما ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن عیسی الرمانی نحوی . متوفی بسال 384 هَ . ق . رجوع به ابوالحسن رمانی و انساب سمعانی و ریحانة الادب شود.
رمانی . [ رُم ْ ما ] (ص نسبی ،اِ) آنچه در شکل و رنگ شبیه انار باشد. (از اقرب الموارد). و مشابهت را بیشتر رنگ سرخ از آن اراده کنند. || لعل و یاقوت . (آنندراج ) :
رسیدم من به درگاهی که دولت
از او خیزد چو رمانی ز معدن .
- یاقوت رمانی ؛ اجود انواع یاقوت است . (الجماهر بیرونی ). یاقوت سرخ خوش و برنگ دانه ٔ انار : در پیش تخت اعلی پانزده پاره یاقوت رمانی و لعل بدخش و زمرد و مروارید و پیروزه . (تاریخ بیهقی ).
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود.
و رجوع به یاقوت رمانی شود.
رسیدم من به درگاهی که دولت
از او خیزد چو رمانی ز معدن .
منوچهری .
- یاقوت رمانی ؛ اجود انواع یاقوت است . (الجماهر بیرونی ). یاقوت سرخ خوش و برنگ دانه ٔ انار : در پیش تخت اعلی پانزده پاره یاقوت رمانی و لعل بدخش و زمرد و مروارید و پیروزه . (تاریخ بیهقی ).
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود.
حافظ.
و رجوع به یاقوت رمانی شود.
رمانی . [ رُم ْ ما ] (ص نسبی ) منسوب است به رمان که بطنی است از مذحج و او رمان بن کعب بن أودبن صعب بن سعدالعشیرة است . (از لباب الانساب ).
رمانی . [ رُم ْ ما ] (ص نسبی ) منسوب است به رمان بن معاویةبن ثعلبةبن عقبه که بطنی است از سکون . (از لباب الانساب سمعانی ).
رمانی .[ رُم ْ ما ] (اِخ ) احمدبن علی بن محمد، مکنی به ابی عبداﷲ الرمانی النحوی . رجوع به احمدبن علی .... شود.
فرهنگ عمید
۱. آنچه در شکل و رنگ شبیه دانۀ انار باشد، سرخ رنگ.
۲. (اسم ) [مجاز] نوعی یاقوت مرغوب.
۲. (اسم ) [مجاز] نوعی یاقوت مرغوب.
کلمات دیگر: