۱- ( مصدر ) سپس انداختن کسی را وا پس هشتن باز پس گذاشتن . ۲- ( اسم ) باز پس گذاری .جمع تخلیفات .
تخلیف
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) کسی را جانشین خود قرار دادن .
( ~. ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) سپس انداختن کسی را، واپس هشتن ، باز پس گذاشتن . ۲ - (اِمص . ) بازپس گذاری ، ج . تخلیفات .
( ~. ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) سپس انداختن کسی را، واپس هشتن ، باز پس گذاشتن . ۲ - (اِمص . ) بازپس گذاری ، ج . تخلیفات .
(تَ) [ ع . ] (مص م .) کسی را جانشین خود قرار دادن .
( ~.) [ ع . ] 1 - (مص م .) سپس انداختن کسی را، واپس هشتن ، باز پس گذاشتن . 2 - (اِمص .) بازپس گذاری ، ج . تخلیفات .
لغت نامه دهخدا
تخلیف. [ ت َ ] ( ع مص ) واپس گذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بازپس گذاشتن. ( دهار ). سپس انداختن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). حدیث : حتی ان الطائر لیمر بجنباتهم فمایخلفهم ؛ ای یتقدم علیهم و یترکهم وراءَه. ( اقرب الموارد ). || گذاشتن اثقال را پس پشت. ( منتهی الارب ). گذاشتن بارهای خود را پس پشت. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || یک خِلْف ببستن. ( تاج المصادر بیهقی ). بستن یک سر پستان ناقه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خلیفه گردانیدن کسی را بجای خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خلیفه گردانیدن کسی را. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).
فرهنگ عمید
۱. خلیفه گردانیدن کسی به جای خود.
۲. کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن، واپس گذاشتن.
۲. کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن، واپس گذاشتن.
کلمات دیگر: