کلمه جو
صفحه اصلی

جوسه

فرهنگ معین

( جُ س ) (اِ. ) ۱ - کوشک ، قصر. ۲ - بالاخانه .

لغت نامه دهخدا

( جوسة ) جوسة. [ س َ ] ( ع اِ ) جوسةالناظر؛ شدت نگاه و پی درپی نگاه کردن. ( ذیل اقرب الموارد ).
جوسه. [ ج َ / جُو س َ / س ِ] ( اِ ) کوشک و بالاخانه را گویند و معرب آن جوسق است. ( برهان ) ( آنندراج ). قصر. کاخ. رجوع به جوسق شود.

جوسه . [ ج َ / جُو س َ / س ِ] (اِ) کوشک و بالاخانه را گویند و معرب آن جوسق است . (برهان ) (آنندراج ). قصر. کاخ . رجوع به جوسق شود.


جوسة. [ س َ ] (ع اِ) جوسةالناظر؛ شدت نگاه و پی درپی نگاه کردن . (ذیل اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. کوشک، قصر، کاخ.
۲. بالاخانه.


کلمات دیگر: