assail, attack, invade
برتاختن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
روان شدن جاری گشتن .
فرهنگ معین
( ~. تَ ) (مص ل . ) روا شدن ، روا کردن .
لغت نامه دهخدا
برتاختن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) روان شدن. جاری گشتن :
چنین تاش دو دیده بگداختی
ز مژگان برخساره برتاختی.
زپیرامنش جنگ برساختند.
زمان تا زمان زینش برساختی
همی گرد گیتیش برتاختی.
چنین تاش دو دیده بگداختی
ز مژگان برخساره برتاختی.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
چو دیدندش از جای برتاختندزپیرامنش جنگ برساختند.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
|| دواندن : زمان تا زمان زینش برساختی
همی گرد گیتیش برتاختی.
فردوسی.
کلمات دیگر: