کلمه جو
صفحه اصلی

جوق

فرهنگ فارسی

جوخ، دسته، گروه، اجواق جمع
۱- ( اسم ) گروه دسته ( انسان و حیوان ). ۲- گروهی از سوار و پیاده فوج .۳- ( صفت ) بسیارکثیر.
گروه دسته یا گروهی از سوار و پیاده .

فرهنگ معین

[ تر. ] ۱ - (اِ. ) گروه . ۲ - (ص . ) بسیار کثیر.

لغت نامه دهخدا

جوق. [ ج َ ] ( معرب ، اِ ) مطلق جماعت از جن و انس و گروه مرغان و جز آن. ( آنندراج ). کل قطیع من ای غانی هم واحد. ( ذیل اقرب الموارد ) :
هر کجا باشند جوق مرغ کور
بر تو جمع آیند ای سیلاب شور.
مولوی.
شب نیست که از برج فلک زآه دمادم
تأثیر دو صد جوق کبوتر نپرانند.
تأثیر ( از آنندراج ).
چشم نااهل اگر با سخن من افتد
خیل صد جوق پری رم کند از دیوانم.
تأثیر ( از آنندراج ).

جوق. [ ج َ وَ ] ( ع مص ) کج شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جوق. [ ج َ وِ ]( ع ص ) کج گردیده روی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جوق. ( اِ ) چوق. جوخ. چوخ. گروه. دسته ( انسان و حیوان ). || گروهی از سوار و پیاده. فوج. || ( ص ) بسیار. کثیر. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جَوق شود.

جوق . (اِ) چوق . جوخ . چوخ . گروه . دسته (انسان و حیوان ). || گروهی از سوار و پیاده . فوج . || (ص ) بسیار. کثیر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جَوق شود.


جوق . [ ج َ ] (معرب ، اِ) مطلق جماعت از جن و انس و گروه مرغان و جز آن . (آنندراج ). کل قطیع من ای غانی هم واحد. (ذیل اقرب الموارد) :
هر کجا باشند جوق مرغ کور
بر تو جمع آیند ای سیلاب شور.

مولوی .


شب نیست که از برج فلک زآه دمادم
تأثیر دو صد جوق کبوتر نپرانند.

تأثیر (از آنندراج ).


چشم نااهل اگر با سخن من افتد
خیل صد جوق پری رم کند از دیوانم .

تأثیر (از آنندراج ).



جوق . [ ج َ وَ ] (ع مص ) کج شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


جوق . [ ج َ وِ ](ع ص ) کج گردیده روی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

دسته، گروه.

دانشنامه عمومی

فردی که هر چقدر که غذا می خورد سیر نمی شود


جوق به معنی جوی آب


پیشنهاد کاربران

جوق : جوی ، نهر کوچگ

در زبان لری ب کسی ک هرچی میخوره سیرمونی نداره میگن جوق کرده یا جوق داره. جوقی

جوق بمعنی کت وپالتو؛ تو نزدیکی زنجان روستایی است اول جاده بیجار به نام پنبه جوق

جوق :یک واژه ی ترکی است . در زبان ترکی به معنی گروه و دسته است و با واژه ی چوخ به معنی زیادو جوخه از یک ریشه هستند . امروزه هم کشاورزان در مناطق ترک نشین وقتی گروه بندی می شوند هر گروه را یک جوق می نامند. در ترکی دسته بندی شدن افراد را "جوقلاشماق" می گویند .

در زبان مازندرانی معنی کسی که هرچقدر می خورد سیر نمی شود


کلمات دیگر: