کلمه جو
صفحه اصلی

رفد

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بخشش عطا . ۲ - یاری جمع ارفاد رفود .

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) عطا کردن ، بخشش کردن ، ۲ - یاری کردن ، کمک کردن . ۳ - (اِمص . ) بخشش ، ۴ - یاری .

لغت نامه دهخدا

رفد. [ رَ ] ( ع مص ) عطا کردن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). عطا دادن.( المصادرزوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52 ) ( دهار ). عطا کردن. بخشش کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). دادن. یقال : رفدته ؛ ای اعنته و اعطیته. ( منتهی الارب ). دادن. ( آنندراج ). بخشش. ( فرهنگ فارسی معین ). || یاری نمودن بر کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یاری کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). یاری دادن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). کمک کردن. یاری کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || یاری خواستن. ( ترجمان القرآن ص 52 ). || رفاده بستن بر شتر. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رفاده ساختن و رفاده بستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مانند بند زین ساختن شتر را. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِمص ) یاری. اعانت. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به رفادة شود.

رفد. [ رِ ] ( ع اِ ) دهش و عطا. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بخشش. ( غیاث اللغات ). عطا. ( ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52 ). صله. دهش. بخشش. عطا. ( یادداشت مؤلف ). عطا و بخشش ، لغتی است از رَفد به معنی کاسه بزرگ. ( از اقرب الموارد ) :
خبر آورد مبشر که ز بطنان عراق
رفد منصور همی آید و رفد مرفود.
سعدی.
|| یاری. ج ، ارفاد و رفود. ( فرهنگ فارسی معین ). و در قرآن است : «بئس الرفد المرفود» ( قرآن 99/11 )؛ ای العون المعان او العطاء المعطی. ج ، رفود و ارفاد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || کاسه بزرگ که در آن شیر دوشند یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قدح خرد: ج ، اَرفاد. ( مهذب الاسماء ). کاسه بزرگ. ( از اقرب الموارد ) ( غیاث اللغات ). قدح بسیاربزرگ. ( یادداشت مؤلف ).

رفد. [ رَ ] ( ع اِ ) کاسه بزرگ که در آن شیر دوشند. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

رفد. [ رَ ] ( اِخ ) نام ستاره کوچکی است. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به کلمه ربعو کلمه تنین در علم صور کواکب نفائس الفنون شود.

رفد. [ رَ ] (اِخ ) نام ستاره ٔ کوچکی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کلمه ٔ ربعو کلمه ٔ تنین در علم صور کواکب نفائس الفنون شود.


رفد. [ رَ ] (ع اِ) کاسه ٔ بزرگ که در آن شیر دوشند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


رفد. [ رَ ] (ع مص ) عطا کردن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عطا دادن .(المصادرزوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار). عطا کردن . بخشش کردن . (فرهنگ فارسی معین ). دادن . یقال : رفدته ؛ ای اعنته و اعطیته . (منتهی الارب ). دادن . (آنندراج ). بخشش . (فرهنگ فارسی معین ). || یاری نمودن بر کسی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یاری کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). یاری دادن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). کمک کردن . یاری کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || یاری خواستن . (ترجمان القرآن ص 52). || رفاده بستن بر شتر. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رفاده ساختن و رفاده بستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مانند بند زین ساختن شتر را. (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) یاری . اعانت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفادة شود.


رفد. [ رِ ] (ع اِ) دهش و عطا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخشش . (غیاث اللغات ). عطا. (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). صله . دهش . بخشش . عطا. (یادداشت مؤلف ). عطا و بخشش ، لغتی است از رَفد به معنی کاسه ٔ بزرگ . (از اقرب الموارد) :
خبر آورد مبشر که ز بطنان عراق
رفد منصور همی آید و رفد مرفود.

سعدی .


|| یاری . ج ، ارفاد و رفود. (فرهنگ فارسی معین ). و در قرآن است : «بئس الرفد المرفود» (قرآن 99/11)؛ ای العون المعان او العطاء المعطی . ج ، رفود و ارفاد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کاسه ٔ بزرگ که در آن شیر دوشند یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قدح خرد: ج ، اَرفاد. (مهذب الاسماء). کاسه ٔ بزرگ . (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). قدح بسیاربزرگ . (یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. عطا.
۲. کمک، یاری.
۳. قدح بزرگ، کاسۀ بزرگ.
۱. عطا کردن، بخشش کردن.
۲. یاری کردن، کمک کردن.

۱. عطا کردن؛ بخشش کردن.
۲. یاری کردن؛ کمک کردن.


۱. عطا.
۲. کمک؛ یاری.
۳. قدح بزرگ؛ کاسۀ بزرگ.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی رِّفْدُ: عطیه - بخشش (در اصل به معنی یاور بوده و اگر عطیه را نیز رفد و مرفود خواندهاند به این مناسبت بوده که عطیه ، گیرنده را در برآوردن حوائجش یاری میدهد )
معنی مَرْفُودُ: عطا شده ("رفد"در اصل به معنی یاور بوده و اگر عطیه را نیز رفد و مرفود خواندهاند به این مناسبت بوده که عطیه ، گیرنده را در برآوردن حوائجش یاری میدهد )
تکرار در قرآن: ۲(بار)
(به کسر اول) عطیّه. یاری (مفردات) در اقرب گوید «رفده رفداً: اعطاه و اعانه» و گوید رفد به معنی عطیّه وصله است . ظاهراً مراد از رفد در آیه عطیّه است چنانکه مجمع گفته یعنی قوم فرعون در این دنیا به لعنت و غرق گرفتار شدند و در آخرت بد عطائی است عطایشان که به آنها داده شده. در مجمع گوید: علت اینکه عذاب رفد خوانده شده آن است که در مقابل نعمت اهل بهشت است تقدیر آن این است «بئس الرفد رفدهم». جوهری گوید: رفد به کسر اول عطا وصله و به فتح اول مصدر است. از این ماده فقط دو کلمه فوق در قرآن یافته است.


کلمات دیگر: