کلمه جو
صفحه اصلی

خوارکار

فرهنگ فارسی

لا ابالی اهمال کار

فرهنگ معین

(خا ) (ص فا. ) آسانگیر، سهل انگار.

لغت نامه دهخدا

خوارکار. [ خوا / خا ] ( ص مرکب ) لاابالی. اهمال کار. مساهل. سهل انگار. بی بندوبار. بی مبالات. مسامحه کار. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
کسی گفت خراد برزین گریخت
همی زآمدن خون مژگان بریخت
چنین گفت پس با پسرساوه شاه
که این بدگمان مرد چون یافت راه
شب تیره و لشکر بیشمار
طلایه چرا شد چنین خوارکار؟
فردوسی.
تو خوارکار ترکی من بردبار عاشق
زشت است خوارکاری خوبست بردباری
گر با تو بردباری چندین نکردمی من
در خدمتم نکردی چندین تو خوارکاری
گر گرد خوارکاری گردی تو نیز با ما
آری تو خویشتن را نزدیک ما به خواری.
منوچهری.

فرهنگ عمید

سهل انگار، بی مبالات.


کلمات دیگر: