رهروی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
۱ - عمل راه رفتن . ۲ - ( تصوف ) سلوک .
سیر و حرکت و راه رفتن
سیر و حرکت و راه رفتن
فرهنگ معین
(رَ هْ رَ ) (حامص . ) راهروی .
لغت نامه دهخدا
رهروی. [ رَ رَ / رُ ] ( حامص مرکب ) سیر و حرکت و راه رفتن :
بازماندن ز راه روی نداشت
ره نه و رهروی فرونگذاشت.
سوی شهر آمد از کرانه دشت.
همی گفت این معما با قرینی.
با خامه کی توان ره وصف تو قطع کرد.
بازماندن ز راه روی نداشت
ره نه و رهروی فرونگذاشت.
نظامی.
رهروی در گرفت و راه نوشت سوی شهر آمد از کرانه دشت.
نظامی.
سحرگه رهروی در سرزمینی همی گفت این معما با قرینی.
حافظ.
کعبه کجا و رهروی نی سوارهابا خامه کی توان ره وصف تو قطع کرد.
واعظ قزوینی.
|| هدایت و ارشاد. || سلوک و سیر و رفتار. || روش. || گام و خطوه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به راهروی در همه معانی شود.پیشنهاد کاربران
روش راه رفتن
کلمات دیگر: