کلمه جو
صفحه اصلی

جنود

فارسی به انگلیسی

soldiers, host


فرهنگ فارسی

لشکرها، سپاهها، جمع جند
( اسم ) جمع جند لشکرها سپاهها.

فرهنگ معین

(جُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جند، لشکرها، سپاه ها.

لغت نامه دهخدا

جنود. [ ج ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جُنْد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( دهار ). در مثل است : اِن ﷲِ جنوداً منها العسل ؛ خدای را یاریگران یا سپاههاست ، از آن جمله است انگبین. این سخن را معاویه گفت هنگامی که به وی خبر دادند که اشتر با عسل زهرآگین مسموم شده است. ( منتهی الارب ). و در حدیث است : الارواح جنود مجندة؛ ای مجموعة. ( اقرب الموارد ) :
میر موسی کف ، شمشیر چو ثعبان دارد
دست فرعون و جنودش کند از ما کوتاه.
منوچهری.
خاک مصر طرب انگیز نه بینی که همان
خاک مصراست ولی بر سر فرعون و جنود.
سعدی.
|| جنود کبریا؛ کنایه از ملایک. ( مجموعه مترادفات )( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

لشکرها، سپاه ها.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جُنُودِ: لشکریان - سپاهیان
ریشه کلمه:
جند (۲۹ بار)

پیشنهاد کاربران

لشکریان

جمع جُند، لشکریان، سپاهیان، سربازان.
جندی. [ ج ُ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به جُند؛ فردی از لشکر یا همان لشکری، سپاهی، سرباز.

لشکریان، سپاه


کلمات دیگر: