کلمه جو
صفحه اصلی

خنیدن

فارسی به انگلیسی

echo, resonate, sing


مترادف و متضاد

echo (فعل)
خنیدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) خواندن ( آواز ) .
مکیدن

فرهنگ معین

(خَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - پیچیدن آواز. ۲ - شهرت پیدا کردن .

لغت نامه دهخدا

خنیدن. [ خ َ دَ ] ( مص ) پیچیدن آواز را گویند در کوه و حمام و گنبد وامثال آن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) :
همه دشت از آوازشان می خنید
همی رفت تا شهر پیران رسید.
فردوسی.
|| شهرت یافتن. بلندآوازه شدن. مشهور شدن. عام شدن. بگوش همه کس رسیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). چیزی سخت مشهور و آشکارا شدن. ( از لغت نامه اسدی ).

خنیدن. [ خ ِ دَ ] ( مص ) مکیدن. ( ناظم الاطباء ) :
گه از باغ تو لاله می چنیدم
گه از بوی تو شکّرمی خنیدم.
شرف الدین شفروه ( از انجمن آرای ناصری ).

خنیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) پیچیدن آواز را گویند در کوه و حمام و گنبد وامثال آن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
همه دشت از آوازشان می خنید
همی رفت تا شهر پیران رسید.

فردوسی .


|| شهرت یافتن . بلندآوازه شدن . مشهور شدن . عام شدن . بگوش همه کس رسیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). چیزی سخت مشهور و آشکارا شدن . (از لغت نامه ٔ اسدی ).

خنیدن . [ خ ِ دَ ] (مص ) مکیدن . (ناظم الاطباء) :
گه از باغ تو لاله می چنیدم
گه از بوی تو شکّرمی خنیدم .

شرف الدین شفروه (از انجمن آرای ناصری ).



فرهنگ عمید

۱. پیچیدن صدا در کوه، حمام، گنبد، و مانند آن: همه دشت از آواز او می خنید / همی رفت تا شهر پیران رسید (فردوسی: ۳/۳۶۹ ).
۲. بلندآوازه شدن، شهرت پیدا کردن.


کلمات دیگر: