کلمه جو
صفحه اصلی

بختی

فارسی به انگلیسی

casual, chance, chancy, contingent, fluky, fortuitous, random, sporting, two - humped sactrian camel

casual, chance, chancy, contingent, fluky, fortuitous, random, sporting


فرهنگ فارسی

شترقوی هیکل، شتردو کوهانه، شتر تنومند
( اسم ) نوعی شتر قوی و سرخ رنگ که در خراسان و کرمان یافت میشود شتر قوی هیکل دو کوهانه .
منسوب به بخت .

فرهنگ معین

(بُ ) ( اِ. ) شتر قوی هیکل دو کوهانه .

لغت نامه دهخدا

بختی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بخت . (ناظم الاطباء). رجوع به بخت شود.


بختی . [ ب ُ ] (اِ) شتر قوی درازگردن متولد از عربی و عجمی منسوب است به بخت نصر. (منتهی الارب ). قسمی شتر. شتر خراسانی . (یادداشت مؤلف ). شتر قوی بزرگ که از جانب خراسان آرند. نوعی شتر قوی بزرگ سرخ که از جانب خراسان آرند و این منسوب به بخت است که پادشاهی بوده است و آن را بخت نصر نیزمی خوانند. پادشاه مذکور ماده شتر عرب و نر شتر عجم را جفت ساخته بود، نتیجه ای که از آن حاصل شد آن را شتر بختی گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اشتر. (مهذب الاسماء). قرمل . نوعی از شتر قوی و بزرگ سرخ رنگ . (فرهنگ نظام ). || شتر دو کوهان (فرهنگ لغات عامیانه ). شتر قوی پشم دار دوکوهانه منسوب به بختر که طاقت سرمای بسیار دارد. (ناظم الاطباء) :
کاروانی بیسراکم داد جمله بارکش
کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ .

فرخی .


شتر داشتی صد هزاران فزون
همه بختی و دست و پاها ستون .

اسدی .


باره ٔ دولتت ززین برمید
بختی بخت تو مهار نداشت .

مسعودسعد.


نه این تازیان را مرا و چرا
نه این بختیان را نشاط کنام .

مسعودسعد.


من بنده که روی سوی او دارم
بی بختی و بیسراک و اروانه .

مختاری .


بار محنت بدو بختی شب و روز کشی
بختیان را جرس از آه سحر بربندیم .

خاقانی .


شبرو که دید ساخته نور مبین چراغ
بختی که دید یافته حبل المتین زمام .

خاقانی .


در عرفات عاشقان بختی بی خبر تویی
کز همه بارکش تری و از همه بی خبرتری .

خاقانی .


بختی مستم نخورده پخته و خام شما
کز شما خامان نه اکنون است استغنای من .

خاقانی .


گر کوه غمان بارد بر دل بکشد بارش
کو بختی سرمست است از بارنیندیشد.

خاقانی .


پی کور شبروی است نه ره خجسته و نه زاد
سرمست بختی است نه می دیده و نه جام .

خاقانی .


وز بختی و تازی تک آور
چندانک نداشت خلق باور.

نظامی .


سیصد اشتر ز بختیان جوان
شد روانه بزیر گنج روان .

نظامی .


عاقلی گفتش مزن طبلک که او
بختی طبل است و با آنست خو.

نظامی .


هزار دگر بختی بارکش
همه بارهاشان خورشهای خوش .

مولوی .


پای مسکین پیاده چند رود
کز تحمل ستوه شد بختی .

سعدی (گلستان ).


- اشتر بختی ؛ شتر خراسانی : همان شب نیز موبد موبدان بخواب دیده بود که اشتران بختی با اشتران اعرابی بعدد کمتر از آن بختی با یکدیگر جنگ کردندی و آن اشتران اعرابی بختیان را هزیمت کردندی . (ترجمه طبری بلعمی ). چون به نخله ٔ محمود برسیدیم توانگر را اجل فرارسید درویش ببالینش فرازآمد و گفت ، ما به سختی بنمردیم و تو بر بختی بمردی . (گلستان سعدی ).
بر هوا برداشت آن بنده قصیل
اشتر بختی سبک بی قال و قیل .

مولوی .


اشتران بختی ام اندر سبق
مست و بیخود زیر محمل های حق .

مولوی .


- هیونان بختی ؛ شتران بختی :
ز خرما هزار و ز شکر هزار
هیونان بختی بیارند بار.

فردوسی .


شتروار زین هریکی دو هزار
هیونان بختی بیارند بار.

فردوسی .



بختی . [ب ُ ] (اِخ ) لقب ابن عمر کوفی عیار. (منتهی الارب ).


بختی. [ ب ُ ] ( اِ ) شتر قوی درازگردن متولد از عربی و عجمی منسوب است به بخت نصر. ( منتهی الارب ). قسمی شتر. شتر خراسانی. ( یادداشت مؤلف ). شتر قوی بزرگ که از جانب خراسان آرند. نوعی شتر قوی بزرگ سرخ که از جانب خراسان آرند و این منسوب به بخت است که پادشاهی بوده است و آن را بخت نصر نیزمی خوانند. پادشاه مذکور ماده شتر عرب و نر شتر عجم را جفت ساخته بود، نتیجه ای که از آن حاصل شد آن را شتر بختی گویند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). اشتر. ( مهذب الاسماء ). قرمل. نوعی از شتر قوی و بزرگ سرخ رنگ. ( فرهنگ نظام ). || شتر دو کوهان ( فرهنگ لغات عامیانه ). شتر قوی پشم دار دوکوهانه منسوب به بختر که طاقت سرمای بسیار دارد. ( ناظم الاطباء ) :
کاروانی بیسراکم داد جمله بارکش
کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ.
فرخی.
شتر داشتی صد هزاران فزون
همه بختی و دست و پاها ستون.
اسدی.
باره دولتت ززین برمید
بختی بخت تو مهار نداشت.
مسعودسعد.
نه این تازیان را مرا و چرا
نه این بختیان را نشاط کنام.
مسعودسعد.
من بنده که روی سوی او دارم
بی بختی و بیسراک و اروانه.
مختاری.
بار محنت بدو بختی شب و روز کشی
بختیان را جرس از آه سحر بربندیم.
خاقانی.
شبرو که دید ساخته نور مبین چراغ
بختی که دید یافته حبل المتین زمام.
خاقانی.
در عرفات عاشقان بختی بی خبر تویی
کز همه بارکش تری و از همه بی خبرتری.
خاقانی.
بختی مستم نخورده پخته و خام شما
کز شما خامان نه اکنون است استغنای من.
خاقانی.
گر کوه غمان بارد بر دل بکشد بارش
کو بختی سرمست است از بارنیندیشد.
خاقانی.
پی کور شبروی است نه ره خجسته و نه زاد
سرمست بختی است نه می دیده و نه جام.
خاقانی.
وز بختی و تازی تک آور
چندانک نداشت خلق باور.
نظامی.
سیصد اشتر ز بختیان جوان
شد روانه بزیر گنج روان.
نظامی.
عاقلی گفتش مزن طبلک که او
بختی طبل است و با آنست خو.
نظامی.
هزار دگر بختی بارکش
همه بارهاشان خورشهای خوش.
مولوی.
پای مسکین پیاده چند رود

بختی . [ ب َ ] (اِخ ) از شعرای تبریز که بیشتر عمر خود را در شیراز گذرانده است . (فرهنگ سخنوران ). ازوست :
امید جور از تو ندارم چه جای لطف
نومیدیم ببین به چه غایت رسیده است .

(ازقاموس الاعلام ).



بختی . [ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از عشایر کرد. بنا بروایت شرفنامه ، کیش یزیدی در میان بسی از طوایف کرد، از آن جمله قسمتی از عشایر بختی و محمودی و دنبلی انتشار داد. (از کرد و پیوستگی نژادی او ص 131).



فرهنگ عمید

شتر قوی هیکل، شتر دوکوهانه، نوعی شتر تنومند و سرخ رنگ بومی شرق ایران: پای مسکین پیاده چند رَوَد / کز تحمل ستوه شد بختی (سعدی: ۹۱ ).

دانشنامه عمومی

بختی نام مکانهای زیر است:
بختی (خدابنده) روستایی در دهستان شیوانات بخش افشار شهرستان خدابنده استان زنجان
بختی (سیب و سوران) روستایی در دهستان پسکوه بخش مرکزی شهرستان سیب و سوران استان سیستان و بلوچستان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بختی به معنای شتر خراسانی است. از این عنوان، به مناسبت در باب های زکات، حج، تجارت و اطعمه و اشربه سخن رفته است.
شتر اصیل عربی و بختی در زکات، یک جنس محسوب می شوند؛ بنابراین اگر در مجموع به حدّ نصاب برسند زکات، واجب می شود؛ لیکن در اینکه مالک می تواند هریک از آن دو را- هرچند از نظر قیمت، متفاوت باشند- به عنوان زکات بدهد یا در صورت تفاوت قیمت، رعایت حدّ متوسط لازم است، اختلاف می باشد. بنابر قول دوم، ارزش شتر پرداختی به عنوان زکات، باید نصف مجموع قیمت عربی و بختی باشد. به عنوان مثال اگر قیمت عربی، دو هزار تومان و قیمت بختی، هزار تومان باشد، شتری با قیمت ۱۵۰۰ تومان، پرداخت می شود.
قربانی کردن بختی در حج
برخی در قربانی حج، کشتن بختی را مجزی نمی دانند.
معامله بختی با شتر عربی
گوشت شتر عربی و بختی، یک جنس به شمار می رود؛ ازاین رو زیادی گرفتن در معامله ی آن دو با هم- مانند فروختن یک کیلو گوشت شتر عربی در برابر دو کیلو گوشت شتر بختی- ربا و حرام است.
خوردن گوشت بختی
...

جدول کلمات

شتر قوی هیکل

پیشنهاد کاربران

بَختی است منسوب به بلخ بَخت روشن - ایا نمی بینید که سعدی انرا با سختی قافیه کرده است

پای مسکین پیاده چند رود

کز تحمل ستوه شد بَختی

تا شود جسم فربهی لاغر

لاغری مرده باشد از سختی




کلمات دیگر: