کلمه جو
صفحه اصلی

تخته کلاه

فرهنگ فارسی

( اسم )۱-کلاه چوبی بسیار گشاد و بلندی که بشکلی مضحک بر سر محکوم میگذارند بطوری که وی قادربحفظ تعادل خود نبوده و روی پا میلغزیده و مردم در پی او راه افتاده هیاهو میکردند و کف میزدند. ۲- نوعی تنبیه و کیفرکه در مورد کسبهای که در مقیاسها تقلب میکردند معمول بوده بدین طریق که گردن محکوم را از یک صفح. چوبی بزرگ که شبیه خاموت است میگذرانیدند. این تخته روی شانه های متهم قرار میگرفت و در جلو آن زنگلوله ای آویزان بوده و در روی سر او کلاهی بلند از جنسی کم بها میگذاشتند و در محل. خود وی میگردانیدند و مردم بی سر و پا با بانگ و فریاد او را مورد ملامت و شماتت قرار میدادند.

فرهنگ معین

( ~. کُ ) (اِمر. ) نوعی تنبیه مجرم و آن کلاه بزرگ چوبی بوده که بر سر مجرم می گذاشتند و در شهر می دوانیدند، مردم نیز همراه وی دویده هیاهوکنان مسخره اش می کردند.

لغت نامه دهخدا

تخته کلاه. [ ت َ ت َ / ت ِ ک ُ ] ( اِ مرکب ) کلاه چوبینی که زنگها را بدان بندند و بر سر مجرمان گذارند و رسوا کنند و کلاه تخته و کلاه زنگله نیز گویند. ( آنندراج ). قسمی از سیاست که کلاه کاغذی زنگوله داری بر سر مجرم گذاشته و بر خر سوار کرده ، گرد شهر می گرداندند و گاه میزدندش تا برقصد. ( از ناظم الاطباء ) :
از که آموختی این عدل که از اسپ کسان
تو کنی نعل و مرا تخته کله فرمایی.
ملا شریف ( از آنندراج ).
نازند شهان اگرچه بر تخت و کلاه
در مذهب ما تخته کلاه است اینجا.
اشرف ( از آنندراج ).
کیفر موسوم به تخته کلاه را شاردن نیز در ج 6 ص 129 ذکر میکند و میگوید: «نوعی تنبیه و کیفر است که در مورد کسبه ای که در مقیاسها تقلب کنند معمول میگردد». گردن او را از یک صفحه چوبی بزرگ که شبیه خاموت است میگذرانند و این تخته روی شانه های متهم قرار میگیرد و در جلوی آن زنگوله ای آویزان است و روی سر او کلاهی بلند از جنسی کم بها می گذارند و در محله خود وی میگردانند و مردم بی سروپا با بانگ و فریاد و آواز بلند او را مورد ملامت و شماتت قرار میدهند. ( سازمان اداری حکومت صفوی صص 154 - 155 ). و رجوع به تخت کلاه و تخته کلاه کردن و تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 49 شود.


کلمات دیگر: