کلمه جو
صفحه اصلی

تحری

فارسی به انگلیسی

research, selection of the most worthy

فرهنگ فارسی

درنگ کردن، تامل کردن، درطلب امربهتروصواب بودن
۱- ( مصدر ) جستن . ۲- درست جستن صواب جستن .۳- قصد کردن بسوی قبله پیدا کردن قبله . ۴- ( اسم ) به چوبی . جمع : تحریات . یا تحری حقیقت . حقیقت جویی .

فرهنگ معین

(تَ حَ رِّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - جستن . ۲ - حقیقت را جستجو کردن . ۳ - درنگ کردن . ۴ - تأمل کردن . ۵ - پیدا کردن قبله .

لغت نامه دهخدا

تحری. [ ت َ ح َرْ ری ] ( ع مص ) قصد کردن.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( فرهنگ نظام ). توخی و تعهد. ( منتهی الارب ). و منه قوله ُتعالی : فاولئک تحروا رشداً. ( قرآن 14/72 ). ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قصد کردن بسوی قبله. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
از تیمم وارهاند جمله را
وز تحری طالبان قبله را.
مولوی ( مثنوی ).
همچو قومی که تحری می کنند
بر خیال قبله هر سو می تنند.
مولوی ( مثنوی ).
چون تحری در دل شب قبله را
قبله نی و آن نماز او را روا.
مولوی ( مثنوی ).
|| صواب ترین جستن. ( تاج المصادر بیهقی ). صواب جستن. ( زوزنی ) ( ترجمان علامه ٔجرجانی ترتیب عادل بن علی ). صواب جستن و سزاوار و بهترین جستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رأی صواب ترین جستن. ( منتهی الارب ). طلب چیزی که در غالب گمان درخوراستعمال باشد و یا طلب شایسته ترین دو امر. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). طلب احدی الامرین و اولاهما. ( تعریفات جرجانی ). چیز شایسته و صواب جستن. ( فرهنگ نظام ) :
گفت دلقک من نمیگویم گذار
لیک میگویم تحری پیش آر.
مولوی ( مثنوی ).
بی تحری واجتهادات هدی
هرکه بدعت پیش گیرد از هوی.
مولوی ( مثنوی ).
|| ( اصطلاح فقه ) تحری در شرع طلب چیزی است از عبادات به حقیقت گونه هنگامی که دانستن حقیقت آن متعذر باشد و این تحقیق گونه را در معاملات توخی گویند و در عبادت تحری... و تحری جز شک و ظن است ، چه شک حالت مساوی بودن دو طرف علم و جهل است نسبت به چیزی و ظن ترجیح یکی از دو جانب است بدون دلیل ، لیکن تحری ترجیح یکی از دو جانب است بخاطر دلیلی که بدان بطرف علم راه برده شود هرچند بدان به حقیقت علم نرسند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || جستجو کردن. جستن. طلبیدن : تا این غایت هر کار که از عزم ماضی او به امضا رسیده... رعایت رضای ایزد سبحانه و تعالی و تحری مرضات او در آن مضمون و مدعی بوده است. ( سندبادنامه ص 217 ). و مرا ایثار رضا و تحری فراغ بر جمله مهمات و معضلات مقدم باشد. ( سندبادنامه ). و طاعت و مطاوعت ایشان با تحری رضای خویش و انبیا که نواب مطلق اند برابر داشت. ( سندبادنامه ). و بشرایط مرافقت و مصادقت در تحری مراضی و توخی مطالب و مباغی آن حضرت قیام نمودی. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران صص 46 - 47 ). و پسر خواهرزاده را در التزام خدمت و تحری مراضی و توخی مباغی او مثال داد. ( ایضاً ص 229 ). || درنگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). تحری به مکانی ؛ درنگ کردن در جایی. ( منتهی الارب ). درنگ کردن به جایی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). تمکث به مکانی. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

فرهنگ عمید

۱. درنگ کردن، تٲمل کردن.
۲. در طلب امر بهتر و صواب تر بودن، جستجو کردن رٲی صواب تر و درست تر.
۳. حقیقت جویی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَحَرّی یعنی به کار گرفتن همه توان برای دستیابی به مطلوب یا برای تحصیل ظن هنگام عدم امکان دستیابی به علم که از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، صوم، اعتکاف و نذر سخن گفته شده است.
تحرّی بر حسب موارد آن، گاه واجب است و گاه حرام که به نمونه هایی از مصادیق آن اشاره می شود.
تحرّی جهت دستیابی به مطلوب
...


کلمات دیگر: