کلمه جو
صفحه اصلی

رمی

عربی به فارسی

دسترس , دراختيار , مصرف , درمعرض گذاري


پرتاب کرد , انداخت


فرهنگ فارسی

سنگ انداختن، افکندن، انداختن، پرتاب کردن، تیرانداختن
( صفت ) منسوب به شهر رم ( روم ) .
میغ بزرگ قطره ابر پاره های کوچک یا ابر بزرگ قطره سخت بار

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - افکندن . ۲ - تیر انداختن .

لغت نامه دهخدا

رمی . [ رَ می ی ] (ع اِ) میغ بزرگ قطره . (مهذب الاسماء). ابرپاره های کوچک یا ابر بزرگ قطره ٔ سخت بار. ج ، اَرْماء، اَرْمیة، رَمایا. (از منتهی الارب ). قطعه های کوچک از ابر یا ابر درشت قطره ٔ سخت باراز ابرهای موسم گرما و پاییز. (از اقرب الموارد).


رمی. [ رَم ْی ْ ] ( ع مص ) انداختن چیزی از دست. ( منتهی الارب ).افکندن چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). رمایة. ( اقرب الموارد ). افکندن. پرتاب کردن.
- رمی جمرة ؛ از مناسک حج است در نزول مِنی ̍، و آن انداختن سنگ در جمره عقبه است. جمره در لغت کومه و تلی از سنگ ریزه را گویند و درمنی سه جمره است و یکی از آنها جمره عقبه است و این عمل انداختن هفت سنگریزه جمعآوری شده از حرم است به جمره عقبه و باید رمی ، به جمرة اصابت نماید. ( از شرح تبصره علامه چ دانشگاه ص 228 ).
|| تیر انداختن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رمایة. ( منتهی الارب ). || افزون شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). افزون شدن و بسیار شدن مال. ( از متن اللغه ). || افزون شدن بر پنجاه : رَمی ̍ علی الخمسین. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغه ). || یاری دادن و نیکو نمودن. ( از منتهی الارب ). نصرت دادن و نیکی به پیش کسی آوردن. ( از اقرب الموارد ). || دشنام دادن کسی را: رماه بفاحشة، و منه قوله تعالی : و الذین یرمون المحصنات. ( قرآن 4/24 ). ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || عیب کردن و ناروا گفتن و متهم ساختن کسی را. ( از اقرب الموارد ). عیب گرفتن و ناروا گفتن کسی را برای کار بد. ( از متن اللغة ). قذف. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || ترک کردن و آزاد گذاشتن کسی را: رمی بحبله علی غاربه. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). || مسلط و والی ساختن کسی را بر شهری : و کیف تصنع ان رمیت بک علی العراقین. ( از اقرب الموارد ). || قصد مکانی کردن : رأیت ناساً یرمون الطائف. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || گرفتار مصیبت و علتی کردن کسی را. و گویند: «رمی اﷲفی یده و انفه و غیر ذلک من اعضائه ». ( از اقرب الموارد ). رمی فی یده و رمی فی انفه ؛ دعای بدی است. ( از منتهی الارب ).

رمی. [ رِ ما ] ( ع اِ ) آواز سنگ که طفلان اندازند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

رمی. [ رَ می ی ] ( ع اِ ) میغ بزرگ قطره. ( مهذب الاسماء ). ابرپاره های کوچک یا ابر بزرگ قطره سخت بار. ج ، اَرْماء، اَرْمیة، رَمایا. ( از منتهی الارب ). قطعه های کوچک از ابر یا ابر درشت قطره سخت باراز ابرهای موسم گرما و پاییز. ( از اقرب الموارد ).

رمی . [ رَم ْی ْ ] (ع مص ) انداختن چیزی از دست . (منتهی الارب ).افکندن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رمایة. (اقرب الموارد). افکندن . پرتاب کردن .
- رمی جمرة ؛ از مناسک حج است در نزول مِنی ̍، و آن انداختن سنگ در جمره ٔ عقبه است . جمره در لغت کومه و تلی از سنگ ریزه را گویند و درمنی سه جمره است و یکی از آنها جمره ٔ عقبه است و این عمل انداختن هفت سنگریزه ٔ جمعآوری شده از حرم است به جمره ٔ عقبه و باید رمی ، به جمرة اصابت نماید. (از شرح تبصره ٔ علامه چ دانشگاه ص 228).
|| تیر انداختن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رمایة. (منتهی الارب ). || افزون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). افزون شدن و بسیار شدن مال . (از متن اللغه ). || افزون شدن بر پنجاه : رَمی ̍ علی الخمسین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ). || یاری دادن و نیکو نمودن . (از منتهی الارب ). نصرت دادن و نیکی به پیش کسی آوردن . (از اقرب الموارد). || دشنام دادن کسی را: رماه بفاحشة، و منه قوله تعالی : و الذین یرمون المحصنات . (قرآن 4/24). (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || عیب کردن و ناروا گفتن و متهم ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). عیب گرفتن و ناروا گفتن کسی را برای کار بد. (از متن اللغة). قذف . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ترک کردن و آزاد گذاشتن کسی را: رمی بحبله علی غاربه . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || مسلط و والی ساختن کسی را بر شهری : و کیف تصنع ان رمیت بک علی العراقین . (از اقرب الموارد). || قصد مکانی کردن : رأیت ناساً یرمون الطائف . (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || گرفتار مصیبت و علتی کردن کسی را. و گویند: «رمی اﷲفی یده و انفه و غیر ذلک من اعضائه ». (از اقرب الموارد). رمی فی یده و رمی فی انفه ؛ دعای بدی است . (از منتهی الارب ).


رمی . [ رِ ما ] (ع اِ) آواز سنگ که طفلان اندازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. افکندن، انداختن، پرتاب کردن.
۲. تیر انداختن.
* رمی جمره: (فقه ) از مناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرةالعقبه.

۱. افکندن؛ انداختن؛ پرتاب کردن.
۲. تیر انداختن.
⟨ رمی جمره: (فقه) از مناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرةالعقبه.


دانشنامه عمومی

رمی (فرانسه). رمی (فرانسه) (به فرانسوی: Rémy) یک کمون در فرانسه است که در پا-دو-کاله واقع شده است.
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)
رمی ۳٫۵۹ کیلومترمربع مساحت و ۲۵۳ نفر جمعیت دارد و ۴۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

پیشنهاد کاربران

به معنى پرتاب کردن - انداختن. این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) آن را از کُنش پهلوىِ رامیتونتن Ramituntan ( رامیتونَتَن ) برداشته معرب نموده و ساخته اند : رَمَیَ یرمى ، رمْیْ رمیة ارماء أرمیة رمایا ، ترامى ، مترامی مترام و . . . !!!!!! دیگر
همتایان آن در پارسى انداختنAndaxtan ( پهلوى ) ، پرتاپیدن Partapidan ( پهلوى: پرتاپ درستتر است گویا تبدیل پ به ب تحت گرایش به تازى بوده ) ، افکندن Afkandan ( پهلوى ) ، اُفتینیدن Oftinidan ( پهلوى: اُفتینیتن: انداختن ، افتاده - پرت کردن ) ، اُشکندن Oshkandan ( پهلوى: انداختن
، ساقط - نازل - عزل کردن ) ، زمیدن Zamidan ( پهلوى: زمیتن: تیرانداختن ، تیراندازى کردن ) ، پرتیدن Partidan ( پارسى: پرت کردن )

با توجه به این که رمیت ، رمی ، یرمون، یرمیهم و. . . بارها در قرآن کریم آمده ، این کلمه معرب نیست و عربی است

باقیمانده وجدا


کلمات دیگر: