کلمه جو
صفحه اصلی

جهار

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱- آشکار کردن . ۲- با کسی رو یا روی جنگ کردن . ۳- به آواز خواندن . ۴- دشنام دادن . ۵- آشکار پیدا.
نام بتی که قبیله هوازن می پرستیدند

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - آشکار کردن . ۲ - بلند کردن آواز. ۳ - کسی را رویارو و بی حجاب دیدن . ۴ - جنگ تن به تن کردن . ۵ - آشکارا.

لغت نامه دهخدا

جهار. [ ج ِ ] (اِخ ) نام بتی که قبیله ٔ هوازن می پرستیدند. (از منتهی الارب ).


جهار. [ ج ِ ] ( ع مص ) در همه معانی رجوع به جَهْر شود. ( اقرب الموارد ). || مجاهرة. با کسی رویاروی جنگ کردن. || با آواز خواندن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دشمنی کردن و دشنام دادن. || آشکارا گردیدن ، و به این معنی بفتح جیم نیز آید. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) آشکارا :
صد نشان است از سرار و از جهار
لیک بس کن پرده زین هم برمدار.
مولوی.
گر همی خواهی که دشمن هم نخواهد بد ترا
نیک خواه خلق باش ای دوست در سرّ و جهار.
میرخسرو ( از آنندراج ).

جهار. [ ج َ ] ( ع اِ ) لقیته نهاراً جهاراً؛ دیدم او را در روز بی پرده و حجاب. ( منتهی الارب ). رجوع به جِهار شود.

جهار. [ ج ِ ] ( معرب ، اِ ) از چهار فارسی که آنرا عرب اِستار نیز گویند. ( المعرب جوالیقی ص 42 ).

جهار. [ ج ِ ] ( اِخ ) نام بتی که قبیله هوازن می پرستیدند. ( از منتهی الارب ).

جهار. [ ج َ ] (ع اِ) لقیته نهاراً جهاراً؛ دیدم او را در روز بی پرده و حجاب . (منتهی الارب ). رجوع به جِهار شود.


جهار. [ ج ِ ] (ع مص ) در همه ٔ معانی رجوع به جَهْر شود. (اقرب الموارد). || مجاهرة. با کسی رویاروی جنگ کردن . || با آواز خواندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دشمنی کردن و دشنام دادن . || آشکارا گردیدن ، و به این معنی بفتح جیم نیز آید. (منتهی الارب ). || (اِ) آشکارا :
صد نشان است از سرار و از جهار
لیک بس کن پرده زین هم برمدار.

مولوی .


گر همی خواهی که دشمن هم نخواهد بد ترا
نیک خواه خلق باش ای دوست در سرّ و جهار.

میرخسرو (از آنندراج ).



جهار. [ ج ِ ] (معرب ، اِ) از چهار فارسی که آنرا عرب اِستار نیز گویند. (المعرب جوالیقی ص 42).


فرهنگ عمید

آشکار، پیدا.


کلمات دیگر: