کلمه جو
صفحه اصلی

تخریج

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) آموختن استاد کردن . ۲- ادب دادن بر نیکی . ۳- بیرون آوردن . ۴- ( اسم ) مخرج سوراخ دهانه گذر گاه . ۵- نوعی ایوان بالا خانه شاه نشین . جمع : تخریجات.

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - یاد دادن ، آموختن . ۲ - بیرون آوردن . ۳ - بیرون کردن ، نفی بلد.

لغت نامه دهخدا

تخریج. [ ت َ ] ( ع مص ) بیرون آوردن چیزی را. ( منتهی الارب ). بیرون آوردن. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تخریج چیزی از جایی ؛ خارج کردن آن از آن جای. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || فرا راه افکندن شاگرد را. ( از تاج المصادر بیهقی ). شاگرد را فرا راه اوکندن. ( زوزنی ). فرا راه افکندن کسی را در علم و ادب و برساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). ادب دادن بر نیکی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || نوشتن بعض لوح را و گذاشتن بعض آنرا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || بر انواع و اقسام گردانیدن عمل را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بر انواع گرداندن عمل چنانکه بعض آن مخالف بعض دیگر باشد. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || چریدن مواشی بعض جای چراگاه را و گذاشتن بعض جای آن را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || تقویم زمین و تعیین کردن مالیات آن. ( از اقرب الموارد ). وضع مالیات زمین. ( از المنجد ). || توجیه مسئله یا آشکار کردن گونه های آن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || تخریج کتابی ؛ به رده افکندن و تنظیم و ترتیب کردن مواد و یادداشتهای مهیاشده تألیف مؤلفی بدست خود یا دیگری. یادداشتهای مهیاشده کتابی را بصورت کتابی منظم و مبوب و مدون درآوردن. مواد گردکرده ٔکتابی را به باب ها و فصل های آنها نهاده ، ترتیب و تنظیم کردن. پاکنویس کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || تخریج مناط؛ نزد علماء علم اصول بمعنی اخالة و مناسبت است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به اخالة و مناسبت شود. || عام فیه تخریج ؛ سالی که در وی فراخی و تنگی است. ( منتهی الارب ). فراخی در جایی و تنگی در جایی دیگر. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) در حاشیه مثنوی چ علاءالدوله ، گریزگاه عمارت معنی شده و نیکلسن در شرح این لغت آورده است :صاحب فاتح الابیات آنرا نوعی ایوان و بالاخانه یا شاه نشین معنی کرده و کنایه از سر و گوشها و دستها و پاهایا اعضای خارجی بدن دانسته است ، ولی من ( نیکلسن ) این معنی را دور از ذهن میدانم و تخریج در این بیت باید معنی مخرج بدهد یعنی سوراخ ، دهانه ، گذرگاه ، دررو وگذر. ( از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) :
در میان قصرها تخریجها
ازسوی این سوی آن صهریجها.
مولوی.

فرهنگ عمید

۱. خارج ساختن، بیرون کردن.
۲. بیرون آوردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تخریج یا همان اتحاد طریق المسألتین سرایت دادن حکم از مسئلۀ منصوص به مسئلۀ غیر منصوص (مسکوت عنه) است؛ شرط جریان تخریج عدم وجود نصّ یا دلیل خاص است؛ همچنین تخریج گاهی به جهت مفهوم اولویّت و گاهی به جهت اشتراک و تساوی دو مسئله در علّت حکم است.
تخریج یا همان اتحاد طریق المسألتین سرایت دادن حکم از مسئلۀ منصوص به مسئلۀ غیر منصوص (مسکوت عنه) است.

شرط جریان تخریج
تخریج نوعی اجتهاد و استنباط است و مورد آن مسئله ای است که نصّ معتبری در خصوص حکم آن وارد نشده باشد، لیکن مجتهد در پرتو اجتهاد، حکم آن را از مسئلۀ منصوص، به عموم یا فحوای دلیل به دست می آورد. بنابراین در موارد وجود نصّ یا دلیل خاص، تخریج موضوعیت ندارد.

مناط تخریج
← تخریج به جهت مفهوم اولویّت
...

[ویکی فقه] تخریج (ابهام زدایی). واژه تخریج ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تخریج (حدیث)، اصطلاحی در علم حدیث به معنای آوردن حدیث در کتاب حدیثی، و نیز راهنمایی به موضع حدیث در مصادر اصلی• تخریج (فقه)، اصطلاحی در فقه اسلامی، به معنای سرایت دادن حکم از مسئله منصوص به مسئله غیر منصوص (مسکوت عنه)
...

[ویکی فقه] تخریج (حدیث). تَخریج، اصطلاحی در علم حدیث به معنای آوردن حدیث در کتاب حدیثی، و نیز راهنمایی به موضع حدیث در مصادر اصلی گویند.
گاهی به کتاب محدّث، که در قالب مُعجَم یا مَشیخه یا یک جزء حدیثی تألیف شده، نیز تخریج آن محدّث اطلاق شده است، مثل فوائد ابن مردک که تخریجِ دارقُطنی است.

تخریج از ویزگی های محدث
دانشمندان علوم حدیث یکی از ویژگیهای محدّث را توانایی او بر تخریج دانسته اند.

مترادف بودن تخریج با اخراج
بیش تر محدّثان، تخریج را با اخراج مترادف دانسته اند؛ به عقیده آنان، مُخرِج یا مخَرِّج کسی است که حدیثی را در کتاب خود آورده است.

فرق بین تخریج و اخراج
...

[ویکی فقه] تخریج (فقه). تخریج یا همان اتحاد طریق المسألتین سرایت دادن حکم از مسئله منصوص به مسئله غیر منصوص (مسکوت عنه) است؛ شرط جریان تخریج عدم وجود نصّ یا دلیل خاص است؛ همچنین تخریج گاهی به جهت مفهوم اولویّت و گاهی به جهت اشتراک و تساوی دو مسئله در علّت حکم است.
تخریج یا همان اتحاد طریق المسألتین سرایت دادن حکم از مسئلۀ منصوص به مسئلۀ غیر منصوص (مسکوت عنه) است.
شرط جریان تخریج
تخریج نوعى اجتهاد و استنباط است و مورد آن مسئله اى است که نصّ معتبرى در خصوص حکم آن وارد نشده باشد، لیکن مجتهد در پرتو اجتهاد، حکم آن را از مسئلۀ منصوص، به عموم یا فحواى دلیل به دست مى آورد. بنابراین در موارد وجود نصّ یا دلیل خاص، تخریج موضوعیت ندارد.
مناط تخریج
← تخریج به جهت مفهوم اولویّت
...


کلمات دیگر: