کلمه جو
صفحه اصلی

جندره

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- جام. زنده و پاره .۲- چوب گنده ای که بجهت کوفتن و هموار ساختن رختهای پوشیدنی آماده سازند رخت مال . ۳- ناصاف و پرچین و چروک . ۴- مردم ناتراشید. لک و پک .
ابن خیشنه ابو قرصافه صحابی است

فرهنگ معین

(جَ دَ رِ ) (اِ. ص . ) ۱ - ناتراشیده ، هر چیز پرچین و چروک . ۲ - چوبی که با آن رخت و فرش را مالند.

لغت نامه دهخدا

جندرة. [ ] (اِخ ) ابن خیشنه . ابوقرصافة صحابی است . (از یادداشت مؤلف ).


( جندرة ) جندرة. [ ج َ دَ رَ ] ( ع مص ) روشن کردن نوشته محوشده را. || تازه کردن نگار جامه را بعد از آن که محو شده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

جندرة. [ ] ( اِخ ) ابن خیشنه. ابوقرصافة صحابی است. ( از یادداشت مؤلف ).
جندره. [ ج َ دَ رَ/ رِ ] ( اِ ) هر چوب گنده ناتراشیده باشد عموماً و دو چوب بقدر نیم گز که بجهت کوفتن و هموار ساختن رخوت پوشیدنی سازند و تراشندخصوصاً، و آنرا رخت مال میگویند، و آنچه بدان صوف و شال و جامه های دیگر شکنجه کنند. ( برهان ). شکنجه جامه بود تا هموار و نسو شود. ( صحاح الفرس ). اُتو. مهره. || کنایه از مردم ناتراشیده لک و پک و ناهموار باشد. ( برهان ) .

جندره . [ ج َ دَ رَ/ رِ ] (اِ) هر چوب گنده ٔ ناتراشیده باشد عموماً و دو چوب بقدر نیم گز که بجهت کوفتن و هموار ساختن رخوت پوشیدنی سازند و تراشندخصوصاً، و آنرا رخت مال میگویند، و آنچه بدان صوف و شال و جامه های دیگر شکنجه کنند. (برهان ). شکنجه ٔ جامه بود تا هموار و نسو شود. (صحاح الفرس ). اُتو. مهره . || کنایه از مردم ناتراشیده ٔ لک و پک و ناهموار باشد. (برهان ) .


جندرة. [ ج َ دَ رَ ] (ع مص ) روشن کردن نوشته ٔ محوشده را. || تازه کردن نگار جامه را بعد از آن که محو شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

چوبی که برای هموار ساختن چین و چروک جامه به کار می بردند: پیری کجا برد ز تو گرمابه و گلاب / خیره مده گلیمِ کهن را به جندره (ناصرخسرو۱: ۴۳۰ ).

دانشنامه عمومی

[جَندَرَه] علف همراه با گِل که برای بستن راه آب استفاده می شود.



کلمات دیگر: