( اسم ) ۱- جام. زنده و پاره .۲- چوب گنده ای که بجهت کوفتن و هموار ساختن رختهای پوشیدنی آماده سازند رخت مال . ۳- ناصاف و پرچین و چروک . ۴- مردم ناتراشید. لک و پک .
ابن خیشنه ابو قرصافه صحابی است
ابن خیشنه ابو قرصافه صحابی است
جندرة. [ ] (اِخ ) ابن خیشنه . ابوقرصافة صحابی است . (از یادداشت مؤلف ).
جندره . [ ج َ دَ رَ/ رِ ] (اِ) هر چوب گنده ٔ ناتراشیده باشد عموماً و دو چوب بقدر نیم گز که بجهت کوفتن و هموار ساختن رخوت پوشیدنی سازند و تراشندخصوصاً، و آنرا رخت مال میگویند، و آنچه بدان صوف و شال و جامه های دیگر شکنجه کنند. (برهان ). شکنجه ٔ جامه بود تا هموار و نسو شود. (صحاح الفرس ). اُتو. مهره . || کنایه از مردم ناتراشیده ٔ لک و پک و ناهموار باشد. (برهان ) .
جندرة. [ ج َ دَ رَ ] (ع مص ) روشن کردن نوشته ٔ محوشده را. || تازه کردن نگار جامه را بعد از آن که محو شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
[جَندَرَه] علف همراه با گِل که برای بستن راه آب استفاده می شود.