کلمه جو
صفحه اصلی

رقیع

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که وصله کند آنکه پینه دوزد . ۲ - آنکه نویسد رقعه نویس . ۳ - احمق گول .

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - کسی که وصله کند، آن که پینه دوزد. ۲ - آن که نویسد، رقعه نویس . ۳ - احمق ، گول .

لغت نامه دهخدا

رقیع. [ رَ ] ( ع ص ، اِ ) کسی که وصله می کند. ( ناظم الاطباء ). آنکه رقعه زند. آنکه پینه دوزد. ( از فرهنگ فارسی معین ). || کسی که می نویسد. ( از ناظم الاطباء ). آنکه نویسد. رقعه نویس. ( فرهنگ فارسی معین ). || گول. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مرد احمق و بی عقل. ( ناظم الاطباء ). || آسمان اول یا سایر آسمانها. ج ، اَرقِعَة. حدیث : من فوق سبعة ارقعة، فجیی به علی لفظ التذکیر کأنه ذهب به الی معنی السقف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آسمان عموماً یا آسمان اول در عرف متقدمین. ( از المنجد ). آسمان دنیا. ( یادداشت مؤلف ). آسمان دنیا یا آسمان ج ، اَرقِعَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). آسمان یا آسمان اول و در حدیث است : «لقد حکمت بحکم اﷲ من فوق سبعة ارقعة». و هی السموات لأن کل طبق رقیع للاَّخر. ج ، ارقعة. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. احمق، گول، بی عقل.
۲. بیشرم.
۳. آسمان.
۴. آسمان اول.


کلمات دیگر: