دست خالی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
تهی دست، بدون هدیه، دست خالی، بی نوا
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - تهی دست یا دست بر گرداندن کسی را و مایوس بر گرداندن او را ۲ - تدون وسیله .
دست تهی صفرالید یا باز آمدن از کاری یا رسالتی بی نتیجه مطلوب .
دست تهی صفرالید یا باز آمدن از کاری یا رسالتی بی نتیجه مطلوب .
فرهنگ معین
( ~. ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) تهی - دست . ، ~ خالی برگرداندن کسی را ( کن . ) مأیوس برگرداندن او را.
لغت نامه دهخدا
دست خالی. [ دَ ] ( ص مرکب ) تهی دست. دست تهی. صفرالید.
- دست خالی ( به اضافه ) ؛بی بضاعت و مایه. و رجوع به دست تهی شود.
- دست خالی برگرداندن کسی را ؛ مأیوس و ناامید و بی حصول مقصود او را بازگرداندن.
- دست خالی برگشتن یا آمدن ؛ آمدن از سفر بی ره آورد و ارمغان.
- || بازآمدن از کاری یا رسالتی بی نتیجه مطلوب.
- دست خالی ماندن ؛ تهی و دور ماندن دست از... :
دست او خالی نخواهد ماند سالی هفتصد
پای او خالی نخواهد ماند ماهی صدهزار.
- دست خالی ( به اضافه ) ؛بی بضاعت و مایه. و رجوع به دست تهی شود.
- دست خالی برگرداندن کسی را ؛ مأیوس و ناامید و بی حصول مقصود او را بازگرداندن.
- دست خالی برگشتن یا آمدن ؛ آمدن از سفر بی ره آورد و ارمغان.
- || بازآمدن از کاری یا رسالتی بی نتیجه مطلوب.
- دست خالی ماندن ؛ تهی و دور ماندن دست از... :
دست او خالی نخواهد ماند سالی هفتصد
پای او خالی نخواهد ماند ماهی صدهزار.
منوچهری.
واژه نامه بختیاریکا
دَست بِه گُند
لَنگ
لَنگ
کلمات دیگر: