کلمه جو
صفحه اصلی

تدفق

عربی به فارسی

ريزش , جريان , انبوهي , اروغ زدن , مانند اروغ بيرون اوردن , بازور خارج شدن (مثل گلوله از تفنگ) , باخشونت ادا کردن (مثل فحش و غيره) , بشدت بيرون انداختن , اروغ , رواني , مد (برابر جزر) , سلا ست , جاري بودن , روان شدن , سليس بودن , بده , شريدن , تراز , بطورناگهاني غضبناک شدن , بهيجان امدن , چهره گلگون کردن (در اثر احساسات و غيره) , سرخ شدن , قرمز کردن , اب را با فشار ريختن , سيفون توالت , ابريزمستراح را باز کردن (براي شستشوي ان) , تراز کردن , نفوذ , رخنه , تاثير , ورود , هجوم , لوله , دهانه , شيراب , ناودان , فواره , فوران , جوش , غليان , پرش , جهش کردن , پريدن , فواره زدن , فوران کردن


فرهنگ معین

(تَ دَ فُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) جهیدن آب ، روان گشتن آب با سرعت و فشار.

لغت نامه دهخدا

تدفق. [ ت َ دَف ْ ف ُ ] ( ع مص ) ریخته شدن آب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). ریخته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به شتاب رفتن چارپا. ( المنجد ) ( از اقرب الموارد ). یقال : فلان یتدفق فی الباطل ؛ اذا کان یسارع. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).


کلمات دیگر: