کلمه جو
صفحه اصلی

برزن


مترادف برزن : کوچه، کوی، محله، ناحیه، شهرداری منطقه

فارسی به انگلیسی

district, neighborhood, parish, ward, municipal divission

municipal division


district, neighborhood, parish, ward


مترادف و متضاد

quarter (اسم)
بخش، ربع، محله، اقامت گاه، یک چهارم، چارک، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک

کوچه، کوی، محله، ناحیه


شهرداری منطقه


۱. کوچه، کوی، محله، ناحیه
۲. شهرداری منطقه


فرهنگ فارسی

کوی، محل، کوچه، قسمتی ازشهر و شعبه
( اسم ) تابه ای که از گل سازند و نان بر بالای آن گذارند .
برزین کوچه و محله .

فرهنگ معین

(بَ زَ ) ( اِ. ) کوی ، محله .

لغت نامه دهخدا

برزن. [ ب َ زَ ] ( اِ ) برزین. کوی. ( صحاح الفرس ). کوچه و محله. ( برهان ). کوچه. ( غیاث اللغات ). سرکوچه و محلت باشد. ( اوبهی ). محلت. ( صحاح الفرس ). قسمی از شهر. محله :
آمد آن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی.
رودکی.
جهان شد پر از شادی و خواسته
در و بام هر برزن آراسته.
فردوسی.
بی اندازه در شهر ما برزن است
بهر برزنی ده هزاران زن است.
فردوسی.
زهر برزنی مهتری را بخواند
به دروازه بر پاسبانان نشاند.
فردوسی.
با نیکوان برزن اگر برزند به حسن
هر چند برزنند هم او میر برزن است.
یوسف عروضی.
من و باغی خوش و پاکیزه لب جویی
دل من بگرفت از خانه و از برزن.
فرخی.
به هر آن برزن کو برگذرد روزی
بوی مشک آید تا سالی از آن برزن.
فرخی.
و یا اندر تموزی مه ببارد
جراد منتشر بر بام و برزن.
منوچهری.
ز ایوان به کیوان برآمد خروش
ز برزن فغان خاست وزشهر جوش.
اسدی.
ای فتنه شهر و آفت برزن
در روی تو خیره مانده مرد و زن.
قطران.
تا تو بر این برزنی نگاه کن ای پیر
چند جوانان برون شدند ز برزن.
ناصرخسرو.
همه شادی و طرب جوید و مهمانی
که بیارندش ازین برزن و آن برزن.
ناصرخسرو.
مگو اسرار حال خویش با زن
که یابی راز فاش از کوی و برزن.
ناصرخسرو.
بشهر و برزن خود در چه یابی
جز آن کان اندر آن شهر است و برزن.
ناصرخسرو.
ازپس هجر فراوان چون بدیدم در رهش
آن بتی را کافت آفات و فتنه برزن است.
سنائی.
از سنبل دو زلفش و از لاله رخش
پر سنبل است کویش و پر لاله برزنش.
سوزنی.
نظیر تو ز کریمان دهر پیدا نیست
بهیچ شهر و نواحی بهیچ برزن و بوم.
سوزنی.
ای ترک می بیار که عید است و بهمن است
غایب مشو که موسم بازی برزن است.
انوری.
|| توسعاً ناحیه و سرزمین :
نشاید یافتن در هیچ برزن
وفا در اسب و در شمشیر و در زن.
نظامی.
- بوم و برزن ؛ سرزمین و قلمرو و ناحیه :
نه دشمن برست از زبانش نه دوست

برزن . [ ب َ زَ ] (اِخ ) نام قریه ای به مرو متصل به بزماقان . || نام قریه ٔ دیگری به مرو متصل به باغ در دو فرسنگی مرو. (یادداشت مؤلف ).


برزن . [ ب ِ زَ ] (اِ) تابه که از گل سازند و نان بر بالای آن پزند. (برهان ) :
بر سفره ٔ سخای تو خورشید و مه دو نان
در مطبخ نوال تو افلاک برزن است .

قریع الدهر (از آنندراج ).



برزن . [ ب َ زَ ] (اِ) برزین . کوی . (صحاح الفرس ). کوچه و محله . (برهان ). کوچه . (غیاث اللغات ). سرکوچه و محلت باشد. (اوبهی ). محلت . (صحاح الفرس ). قسمی از شهر. محله :
آمد آن نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی .

رودکی .


جهان شد پر از شادی و خواسته
در و بام هر برزن آراسته .

فردوسی .


بی اندازه در شهر ما برزن است
بهر برزنی ده هزاران زن است .

فردوسی .


زهر برزنی مهتری را بخواند
به دروازه بر پاسبانان نشاند.

فردوسی .


با نیکوان برزن اگر برزند به حسن
هر چند برزنند هم او میر برزن است .

یوسف عروضی .


من و باغی خوش و پاکیزه لب جویی
دل من بگرفت از خانه و از برزن .

فرخی .


به هر آن برزن کو برگذرد روزی
بوی مشک آید تا سالی از آن برزن .

فرخی .


و یا اندر تموزی مه ببارد
جراد منتشر بر بام و برزن .

منوچهری .


ز ایوان به کیوان برآمد خروش
ز برزن فغان خاست وزشهر جوش .

اسدی .


ای فتنه ٔ شهر و آفت برزن
در روی تو خیره مانده مرد و زن .

قطران .


تا تو بر این برزنی نگاه کن ای پیر
چند جوانان برون شدند ز برزن .

ناصرخسرو.


همه شادی و طرب جوید و مهمانی
که بیارندش ازین برزن و آن برزن .

ناصرخسرو.


مگو اسرار حال خویش با زن
که یابی راز فاش از کوی و برزن .

ناصرخسرو.


بشهر و برزن خود در چه یابی
جز آن کان اندر آن شهر است و برزن .

ناصرخسرو.


ازپس هجر فراوان چون بدیدم در رهش
آن بتی را کافت آفات و فتنه ٔ برزن است .

سنائی .


از سنبل دو زلفش و از لاله ٔ رخش
پر سنبل است کویش و پر لاله برزنش .

سوزنی .


نظیر تو ز کریمان دهر پیدا نیست
بهیچ شهر و نواحی بهیچ برزن و بوم .

سوزنی .


ای ترک می بیار که عید است و بهمن است
غایب مشو که موسم بازی برزن است .

انوری .


|| توسعاً ناحیه و سرزمین :
نشاید یافتن در هیچ برزن
وفا در اسب و در شمشیر و در زن .

نظامی .


- بوم و برزن ؛ سرزمین و قلمرو و ناحیه :
نه دشمن برست از زبانش نه دوست
نه سلطان که این بوم و برزن ازوست .

سعدی .


|| صحرا. (برهان ). || (ص ) اجنبی . خارجی . (یادداشت مؤلف ). مقابل خویش :
که از تخم خویشش یکی زن دهم
نه از نامداران برزن دهم .

فردوسی .



فرهنگ عمید

= بریجن
۱. قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه، کوی، محله.
۲. شعبه ای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی می کند.

۱. قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه؛ کوی؛ محله.
۲. شعبه‌ای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی می‌کند.


بریجن#NAME?


دانشنامه عمومی

مَحَلّه یا بَرزَن به قسمتی از یک شهر یا روستا گفته می شود که نام، محدوده و مشخصات خود را داشته باشد.
در برخی مناطق ایران (بیشتر در مازندران) واژهٔ محله در معنی آبادی به کار می رود و به عنوان پسوند برای نام گذاری روستاها استفاده می شود. برای نمونه: آخوندمحله و آزادمحله.
برزن (زاکسن آنهالت). برزن (به آلمانی: Bräsen) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در کسویگ (آنهالت) واقع شده است. برزن ۱۶۵ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای آلمان

فرهنگستان زبان و ادب

{interleaver} [مهندسی مخابرات] افزاره ای که آرایش بیت ها یا نمادهای ارائه شده در ورودی اش را به نحوی تغییر می دهد که گروه بیت ها یا نمادهای نزدیک به هم در خروجی آن تاحدامکان از هم جدا شوند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در این مقاله واژه برزن در دوره پنجاه ساله قبل از انقلاب اسلامی و در شعر و ادبیات فارسی، فارسی دری و فارسی باستان بررسی می شود.
بَرزَن، در دوره پنجاه ساله پیش از انقلاب اسلامی، نام هر یک از بخش های شهر، و نیز هر یک از شعبه های سازمان شهرداری که وظیفه رسیدگی به امور یک بخش را بر عهده داشت.از حدود سال های ۱۳۱۸ـ ۱۳۱۹ ش، با تصویب فرهنگستان اول، این عنوان به جای اصطلاح جاری «محلّه» در دستگاه اداری و تقسیمات شهری رسمیّت و رواج یافت، و به همین معنا در ادبیات آن دوره نیز راه یافت . تهران روزگار قاجاریان، با پنج محله عودلاجان، سنگلج، بازار، چاله میدان و دولت، در آغاز دوره پهلوی، ابتدا به چهار برزن تقسیم شد و سپس تا ۱۳۲۵ ش، تعداد این برزن ها به شانزده رسید . از بهمن ۱۳۴۷ که تهران برای نخستین بار دارای محدوده پنج ساله شد، امور شهر را نواحی ده گانه شهرداری انجام می دادند . عنوان برزن در دوران انقلاب عملاً متروک شد و تهران بزرگ که در گستردگی به پایتخت های بزرگ جهان رسیده بود، از ۱۳۵۹ ش به مناطق بیست گانه تقسیم گردید و امور هر منطقه به شهرداری سپرده شد .
برزن در ادبیات فارسی
واژه برزن در فرهنگ های لغت و شعر و ادب فارسی به معنای کوچه و محلّه سر کوچه و محلّت کوچه و نیز در ترکیب های عطفی چون: بوم و برزن، کوی و برزن، بام و برزن، شهر و برزن در شعر شاعران بزرگی چون رودکی، فردوسی، فرخی، ناصرخسرو، انوری، سنائی، نظامی و سعدی به کار رفته است . در برخی از فرهنگ های جدیدتر، توسعاً معانی دیگری چون اقامت گاه، ناحیه و سرزمین، خانه اربابی، کوی بلند، آغاز یا انت های کوچه، گوشه حیاط و میدان و حتی صحرا از آن استنباط کرده اند (اشتنگاس، ذیل واژه). در این بیت ناصر خسرو: تاتو بر این برزنی نگاه کن ای پیر/ چند جوانان برون شدند ز برزن به تعریض و کنایه، معنای مهمان سرا و کاروان سرا از آن برمی آید و این معنی را وُلف نیز در فرهنگ شاهنامه خود مقدّم بر سایر معانی آورده است .در مقامات قاضی حمیدالدین (متوفی ۵۵۹) در معنایی نزدیک و مترادف با شهرک به کاررفته است : «...که شهر خود گم کرده اند و برزن دیگران می جویند و جو خود نایافته ارزن دیگران می طلبند.» و نیز «...وصف زن از برزن گذشت»، و این به معنای اصلی واژه نزدیکتر است.
برزن در فارسی میانه و باستان
واژه برزن در فارسی میانه به صورت والَن (lan ¦ wa) به معنای «زیستگاه و انجمن» و در فارسی باستان به صورت ـ vardana وردَنَه یا ـ vrdana به معنای شهر، و در عنوان vardana-pati• = شهردار و در زبان ختنی به صورت balysana به معنای «منطقه محصور و محدود» دیده می شود؛ اما همان طور که هرن و هوبشمان دریافته و گفته اند صورت های vardana- فارسی باستان و lan ¦ wa فارسی میانه باید به صورت lan ¦ ba به فارسی دری می رسید نه برزن .بنابراین، همان طور که آیلرز احتمال داده است، این لفظ باید، بر حسب قواعد ابدال در زبان های باستانی، از یک زبان ایرانی شمال غربی به فارسی رسیده باشد، یعنی احتمالاً از صورت ¦ na ¦ z r v اوستای گاهانی یا na- ¦ za var اوستای متاخّر به معنای «جامعه» که در هندی باستان برابر است با j رجوع کنید به na ¤ vr (به معنای مکان، جماعت، اطراف). وجه گاهانی این واژه از ریشه ضعیف یا صفر درجه و اوستایی متاخّر آن از ریشه قویتر (با واکه بلند ¦ a) پدید آمده است .یکی از معانی ریشه z var در اوستایی «محصور کردن و بستن» است، و بر این قیاس و با توجّه به این که شهر های قدیم دارای محلاّ ت بسته و دارای دروازه و دربند بوده است، می توان احتمال داد که «وِرِزَنَ» باستانی و «والن» میانه و برزن فارسی نو به سکونت گاه ها و محلات محصور گفته می شده است، مانند کلات فارسی (و گونه های دیگر آن: کلا، کُلا، کلایه) و قلعه عربی .تنگ شدن دایره مفهوم برزن از شهر به محلّه، مثل کوچک شدن مفهوم دَهیو از معنای کشور به ده، و نیز خشثره (شهر) از مفهوم مملکت به بخش کوچکی از آن است . به عقیده آیلرز ¦ zana ¤ vr اوستایی وـ vardana فارسی باستان از لحاظ معنایی به گروه کلماتی از زبان های هند و اروپایی تعلق دارند که معنایشان از شهر به «حصار یا بخش محصور» تحوّل یافته است . برای مثال، می توان از gard در زبان ژرمنی، farm در نروژی، (پسوند gard ـ در نام شهرها) و town در انگلیسی (پسوند tun ـ در نام شهرها در سوئدی)، tun در نروژی (محوطه مرکزی مزرعه) و zaun آلمانی به معنای حصار نام برد (همانجا).
برزن و ورزن و ورزنه در جغرافیا
...

جدول کلمات

کوی, محله , کوچه

پیشنهاد کاربران

سر کوچه نشتن

کوچه، خیابان


کوچه، کوی، محله، ناحیه، شهرداری منطقه



کلمات دیگر: