زوراور
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( زور آور ) ۱ - زورمند نیرومند پهلوان . ۲ - آنکه با دیگری با زور و جبر رفتار کند
فرهنگ معین
( زورآور ) (وَ ) (ص فا. ) زورمند، نیرومند.
لغت نامه دهخدا
( زورآور ) زورآور. [ وَ ] ( نف مرکب ) زورآورنده. زورمند. نیرومند. پهلوان. ( فرهنگ فارسی معین ). قوی. نیرومند. زورمند. پرزور. ج ، زورآوران.( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). هر چیز پرزور و قوی. ( آنندراج ). زبردست و غالب. ( ناظم الاطباء ) :
یکی داستان زد بر این بر پلنگ
چو با شیر زورآورش خاست جنگ.
چو زورآوری خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن.
دوم که از در بیچارگان به لطف درآ.
خم ساز پر رخنه چون مجمر است.
|| آنکه با دیگری به زور و جبر رفتار کند. ( فرهنگ فارسی معین ).
یکی داستان زد بر این بر پلنگ
چو با شیر زورآورش خاست جنگ.
فردوسی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
و در آن روزها زورآوران را بر هر آماجی گروهی بداشتند. ( جهانگشای جوینی ). ارکان دولت و اعیان حضرت و زورآوران اقالیم جمع آمدند . ( گلستان ).چو زورآوری خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن.
سعدی ( بوستان ).
یکی که گردن زورآوران به قهر بزن دوم که از در بیچارگان به لطف درآ.
سعدی.
ز بس باده نغمه زورآور است خم ساز پر رخنه چون مجمر است.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
- زورآور شدن آب یا تب و مانند آن ؛ حمله و کثرت و شدت آن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).|| آنکه با دیگری به زور و جبر رفتار کند. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
( زورآور ) ۱. پرزور، قوی.
۲. کسی که با دیگری به زور و قهر رفتار کند.
۲. کسی که با دیگری به زور و قهر رفتار کند.
پیشنهاد کاربران
در زبان لری بختیاری به معنی
کسی که نیرو دارد. نیرو آورد
زور::نیرو. توان. قدرت
آور ::آورد.
کسی که بتواند کار سنگین انجام دهد
و محتاج کمک کسی نباشد
Zoravar
کسی که نیرو دارد. نیرو آورد
زور::نیرو. توان. قدرت
آور ::آورد.
کسی که بتواند کار سنگین انجام دهد
و محتاج کمک کسی نباشد
Zoravar
کلمات دیگر: