مترادف برجسته : سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم، چشمگیر، نمایان، برآمده، محدب، پسندیده، خوب، چالاک، چست
برجسته
مترادف برجسته : سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم، چشمگیر، نمایان، برآمده، محدب، پسندیده، خوب، چالاک، چست
فارسی به انگلیسی
[fig.] outstanding, prominent distinguished, of distinction
banner, big, convex, cordon bleu, extraordinary, grand, illustrious, king, leading, noble, notable, note, noted, noteworthy, outstanding, over-, par excellence, pre-eminent, preeminent, prominent, protuberant, raised, ranking, salient, select, signal, star, supereminent, surpassing, ventricular, worthy
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم
چشمگیر، نمایان
برآمده، محدب
پسندیده، خوب
چالاک، چست
۱. سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم
۲. چشمگیر، نمایان
۳. برآمده، محدب
۴. پسندیده، خوب
۵. چالاک، چست
فرهنگ فارسی
کیفیت تنی که متمایز و واضح نواخته میشود
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
۲. بزرگ و معروف.
فرهنگستان زبان و ادب
گویش اصفهانی
تکیه ای: boland / kopa
طاری: beland
طامه ای: beland
طرقی: beland / barǰessa
کشه ای: beland
نطنزی: beland
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
برجسته: ausgezeichnet : عالی، ممتاز، خوب، متمایز