کلمه جو
صفحه اصلی

جوله

عربی به فارسی

سواري , گردش سواره , سوار شدن , گشت , سفر , مسافرت , سياحت , ماموريت , نوبت , گشت کردن , سياحت کردن


فرهنگ فارسی

( اسم ) سبزه مرغ فریز چمن .
بضم اول و فتح ثالث و ظهورها یا عنکبوت

فرهنگ معین

(جو یا جُ لِ) (اِ.) سبزه ، چمن .


(جُ لَ) (ص .) بافنده ، جوله .


(جُ لِ یا لَ) (اِ.) 1 - تیردان ، ترکش . 2 - خارپشت بزرگ .


(جو یا جُ لِ ) (اِ. ) سبزه ، چمن .
(جُ لَ ) (ص . ) بافنده ، جوله .
(جُ لِ یا لَ ) (اِ. ) ۱ - تیردان ، ترکش . ۲ - خارپشت بزرگ .

لغت نامه دهخدا

( جولة ) جولة. [ ج َ ل َ ] ( ع مص ) گرد برآمدن. جول. جؤل. جَوَلان. جیلان. ( منتهی الارب ). رجوع به این کلمات شود. || از هم جدا شدن پستر حمله کردن. ( منتهی الارب ) : جال القوم جولة؛ از هم جدا شدند، پستر حمله کردند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || قطع کردن و بریدن مسافت اطراف و جوانب میدان. ( اقرب الموارد ): للحق دولة و للباطل جولة. || بالا برآمدن خاک. ( منتهی الارب ). || برگزیدن. ( منتهی الارب ): جال الشی منه ؛ برگزید آنرا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || برگردانیدن. ( منتهی الارب ).
جوله. [ ج َ / جُو ل َ / ل ِ ] ( اِ ) نساج. ( غیاث اللغات از رشیدی ). سفیدباف. || عنکبوت. ( غیاث اللغات ). رجوع به جوله و جولاه شود.

جوله. [ ل َه ْ ] ( ص ، اِ ) بضم اول وفتح ثالث و ظهور «ها» مخفف جولاهه. بافنده. ( برهان ). || عنکبوت. ( برهان ). رجوع به جولاه شود.

جوله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) به خفای ها، تیردان و ترکش را گویند. کیش و قربان و آن جایی باشد که کمان رادر آن نهند. || زده شده اعم از پشم و پنبه و غیر آن. || خارپشت بزرگ. || ( هندی ، اِ ) علتی است که آنرا بعربی فالج خوانند. || با واو مجهول ، نوعی سبزه است که آنرا مرغ و فریز گویند. ( برهان ).

جوله . [ ج َ / جُو ل َ / ل ِ ] (اِ) نساج . (غیاث اللغات از رشیدی ). سفیدباف . || عنکبوت . (غیاث اللغات ). رجوع به جوله و جولاه شود.


جوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) به خفای ها، تیردان و ترکش را گویند. کیش و قربان و آن جایی باشد که کمان رادر آن نهند. || زده شده اعم از پشم و پنبه و غیر آن . || خارپشت بزرگ . || (هندی ، اِ) علتی است که آنرا بعربی فالج خوانند. || با واو مجهول ، نوعی سبزه است که آنرا مرغ و فریز گویند. (برهان ).


جوله . [ ل َه ْ ] (ص ، اِ) بضم اول وفتح ثالث و ظهور «ها» مخفف جولاهه . بافنده . (برهان ). || عنکبوت . (برهان ). رجوع به جولاه شود.


جولة. [ ج َ ل َ ] (ع مص ) گرد برآمدن . جول . جؤل . جَوَلان . جیلان . (منتهی الارب ). رجوع به این کلمات شود. || از هم جدا شدن پستر حمله کردن . (منتهی الارب ) : جال القوم جولة؛ از هم جدا شدند، پستر حمله کردند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || قطع کردن و بریدن مسافت اطراف و جوانب میدان . (اقرب الموارد): للحق دولة و للباطل جولة. || بالا برآمدن خاک . (منتهی الارب ). || برگزیدن . (منتهی الارب ): جال الشی ٔ منه ؛ برگزید آنرا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || برگردانیدن . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

=جولهه
تیردان، ترکش.

جولهه#NAME?


تیردان؛ ترکش.


گویش مازنی

/joole/ پیاله ی چوبی برای برداشتن ماست از تغار - فرد نیرومند با دستانی درشت ۳ظرف شیر دوش چوبی یا مسی & زمین باتلاقی – زمین کشاورزی باتلاقی & برکه ی عمیق

۱پیاله ی چوبی برای برداشتن ماست از تغار ۲فرد نیرومند با ...


زمین باتلاقی – زمین کشاورزی باتلاقی


برکه ی عمیق


پیشنهاد کاربران

( جوله که )
کلمه ایست که در کردی به یهودیها میگویند.

این واژه به ضم حرف اول وفتح حرف سوم در شهرستان ممسنی استان فارس وبه لهجه لری وبعضی شهرهای دیگر این استان ، به حیوانی خارپشت اطلاق می شود که هرچند اندازه اش متفاوت است ولی به طور متوسط به اندازه یک گربه معمولی است ولی بزرگ وکوچکترهم دارد. البته باکمری خمیده وحالتی گوژپشت. این حیوان علف خواراست ودرشبهای مهتابی بهتر قابل رویت است.
شبهابرای چرا بیرون می آیدواگر درسر راه خود گیاهان کاشته شده ببیند، می خورد و درآن ناحیه، چاله ای حفرمی کند و همین امر موجب نارضایتی کشاورزان وکشتار این حیوانات زبان بسته می شود

قدرت نمایی

چراگاه ، چمن دشت، چمنزار

خارپشت بزرگ. . .


کلمات دیگر: