برس
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- ماهوت پاک کن . ۲- قلم موی درشت . ۳- مسواک ( دندان ).
یکی از چهار قبیله بزرگ جغتای که پدر تیمور لنگ ازین قبیله بود .
فرهنگ معین
(بَ) ( اِ.) چوبی که در بینی شتر کنند.
(بُ رُ ) [ فر. ] ( اِ. ) ۱ - ابزاری برای مرتب کردن موی سر. ۲ - ماهوت پاکن . ۳ - مسواک . ۴ - قلم موی درشت .
(بُ رُ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - ابزاری برای مرتب کردن موی سر. 2 - ماهوت پاکن . 3 - مسواک . 4 - قلم موی درشت .
لغت نامه دهخدا
برس . [ ب َ ] (ع اِ) مهارت راهنما. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و رجوع به بِرْس شود. مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. (ناظم الاطباء).
برس . [ ب َ ] (ع مص ) تشدد برغریم . (منتهی الارب ). سختگیری برغریم . (آنندراج ). تشدد کردن بر غریم . (ناظم الاطباء).
برس . [ ب ُ ] (ع اِ) پنبه یا پنبه مانندی است یا پنبه ٔ گیاهی بردی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به برس [ ب ِ ] شود.
چون گسستی مهار و ببریدی
زود بینی به بینی اندر برس .
انوری .
|| مهار و آن ریسمانی است که در بینی گاو گذرانند. || مهمیز. (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (ناظم الاطباء) :
آنچه شیر از سروی اوست به بیم
و آنچه بینی شیر از اوست به برس .
سوزنی .
برس . [ ب ِ ] (ع اِ) پنبه یا پنبه مانندی است یا پنبه ٔ گیاه بردی و باین معنی بضم اول هم آمده است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ).پنبه . ج ، ابراس . (مهذب الاسماء). پنبه باشد که بعربی قطن خوانند و شحم الارض . (برهان ) (آنندراج ). لوئی . (یادداشت مؤلف ). پیزر. (یادداشت مؤلف ). و این کلمه شاید از پاپورس یونانی یا پیروس لاتینی باشد. (یادداشت مؤلف ). || مهارت راهنما و بفتح اول هم آمده است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. (ناظم الاطباء). و رجوع به بَرْس شود.
برس . [ ب ُ ] (اِ) میوه و بار سرو کوهی . (برهان ) (آنندراج ). میوه ٔ سرو کوهی . (ناظم الاطباء). رجوع به ارس و رجوع به سرو کوهی شود.
برس. [ ب َ ] ( ع اِ ) برة. چوبک مهار. ( منتهی الارب در ماده انف در ترجمه بُرَة ). چوبی باشد که در بینی شتر کنند و ریسمان مهار را بدان بندند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ): جمل آنف ؛ اشتری که بینیش درد کند از برس. ( مهذب الاسماء ). الخش ؛ برس در بینی شتر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) :
چون گسستی مهار و ببریدی
زود بینی به بینی اندر برس.
آنچه شیر از سروی اوست به بیم
و آنچه بینی شیر از اوست به برس.
برس. [ ب َ ] ( ع اِ ) مهارت راهنما. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). و رجوع به بِرْس شود. مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. ( ناظم الاطباء ).
برس. [ ب ِ ] ( ع اِ ) پنبه یا پنبه مانندی است یا پنبه گیاه بردی و باین معنی بضم اول هم آمده است. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).پنبه. ج ، ابراس. ( مهذب الاسماء ). پنبه باشد که بعربی قطن خوانند و شحم الارض. ( برهان ) ( آنندراج ). لوئی. ( یادداشت مؤلف ). پیزر. ( یادداشت مؤلف ). و این کلمه شاید از پاپورس یونانی یا پیروس لاتینی باشد. ( یادداشت مؤلف ). || مهارت راهنما و بفتح اول هم آمده است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بَرْس شود.
برس. [ ب ُ ] ( اِ ) میوه و بار سرو کوهی. ( برهان ) ( آنندراج ). میوه سرو کوهی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ارس و رجوع به سرو کوهی شود.
برس. [ ب ُ ] ( ع اِ ) پنبه یا پنبه مانندی است یا پنبه گیاهی بردی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به برس [ ب ِ ] شود.
برس. [ رُ ] ( فرانسوی ، اِ ) ماهوت پاک کن. جامه خاره. ( یادداشت مؤلف ). غرواشه. ( یادداشت مؤلف ). پشنجه. || مسواک.
برس. [ ب ُ ] ( اِخ ) ده ازدهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه کوهستانی و معتدل است. سکنه آن 1834 تن. آب از قنات ، محصول غلات ، بنشن ، کشمش ، بادام و گردو. شغل اهالی زراعت وگله داری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد و از رقیچه میتوان ماشین برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
برس . [ ب ُ ] (اِخ ) ده ازدهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 1834 تن . آب از قنات ، محصول غلات ، بنشن ، کشمش ، بادام و گردو. شغل اهالی زراعت وگله داری و کرباس بافی است . راه مالرو دارد و از رقیچه میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
برس . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) ماهوت پاک کن . جامه خاره . (یادداشت مؤلف ). غرواشه . (یادداشت مؤلف ). پشنجه . || مسواک .
فرهنگ عمید
میوه سرو کوهی.
۱. وسیله ای معمولاً پلاستیکی یا چوبی با صفحۀ تخت دسته دار و میله های باریک که برای مرتب کردن موها به کار می رود.
۲. وسیله ای به همین شکل با تارهای متراکم که برای پاک کردن لباس ها به کار می رود.
چوبی که در بینی شتر میکنند و ریسمان را به آن میبندند؛ مهار؛ مهار شتر: ◻︎ چون گسستی مهار و ببریدی / زود بینی به بینی اندر برس (انوری: مجمعالفرس: برس).
میوه سرو کوهی.
۱. وسیلهای معمولاً پلاستیکی یا چوبی با صفحۀ تخت دستهدار و میلههای باریک که برای مرتب کردن موها به کار میرود.
۲. وسیلهای به همین شکل با تارهای متراکم که برای پاک کردن لباسها به کار میرود.
دانشنامه عمومی
فرچه
شانه
این روستا در دهستان کدکن قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۳۶۶ نفر (۳۷۹خانوار) بوده است.
دانشنامه اسلامی
در وجه تسمیه آن گفته اند که چون در آن جا پارچه های کتانی می بافتند، آن را برس (پنبه ) خوانده اند. برخی آن را مأخوذ از بلوس ۱، الهه باستانی که حدس زده می شود معبدش در برس بوده ، دانسته اند
آثار باستانی
آثار باستانی این محل ، به رغم برخی اشارات ، کهن تر از عصر بخت نصر نیست و این آثار را برس نمرود خوانده اند. بعضی از محققان ، این شهر و آثار یاد شده را در محل شهر کلدانی بورسیپا دانسته اند. باکینگم ( که به استناد تلفظ مردم محلی ، هر دو ضبط بِرس و بُرس را درست دانسته ، احتمال داده است که «بورسیپا» ی استرابن ، به عنوان شهر مقدس آرتمیس و آپولو، و «بارسیتا» ی بطلمیوس ، و «بیرسیا» ی یوستینوس همه بر محل واحدی دلالت دارند. در این صورت مراد از بورسیپا در برخی گزارش های مربوط به دوره هخامنشیان و اسکندر همان برس است . )آثار تاریخی برس که بخشی از آن طی حفریات سده ۱۹م پدیدار شد، مشتمل است بر یک معبد و یک برج با اتاق های متعدد که شباهت زیادی با دیگر ابنیه بابل در دوره بخت نصر دارد. این بنای رفیع بر بالای تپه ای واقع است و در نزدیکی آن تپه دیگری وجود دارد که خرابه های موجود بر فراز آن ، به حضرت ابراهیم (علیه السلام) منسوب است . دو معبد کوچک در آن جا قرار داشته است که گفته اند یکی از آن ها در نقطه ای واقع شده که نمرود حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به آتش افکند. بخش مهمی از نوشته های بابلی در همین خرابه های برس یافت شده است
برس در منابع کهن
در منابع اسلامی ، کهن ترین یادکرد از برس به عصر ضحاک باز می گردد. در فتوح اسلامی هم از این شهر یاد شده ، و بلاذری در سده ۳ق از بقایای قصر آجری نمرود بن کنعان یاد کرده که در جنگل بی انتهای برس قرار داشته است . مالیات این جنگل به روزگار امام علی (علیه السلام) ۴ هزار درهم بوده است . در همین دوره نیز مانند عصر باستان ، پارچه های کتانی برس معروف بوده ، و مسعودی از جامه های ساخت آنجا موسوم به خطرنیه یاد کرده است .
محصولات صنعتی و کشاورزی
...
گویش اصفهانی
تکیه ای: beras
طاری: beras
طامه ای: boras
طرقی: beras
کشه ای: beras
نطنزی: bares
گویش مازنی
۱بیماری برص ۲لک های روی پوست
۱بفرست – روانه کن ۲نزدیک شو