کلمه جو
صفحه اصلی

دست بوسی

فرهنگ فارسی

۱ - بوسیدن دست تقبیل ید . ۲ - بخدمت بزرگی رسیدن .
دست بوس تقبیل دست و بوسه زدن بر دست

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) به خدمت رسیدن ، تعظیم کردن .

لغت نامه دهخدا

دستبوسی. [ دَ] ( حامص مرکب ) دست بوس. تقبیل دست و بوسه زدن بر دست. ( ناظم الاطباء ). بوسیدن دست. تقبیل ید :
خواهشگریی و دستبوسی
میکرد ز بهر آن عروسی.
نظامی.
|| شرفیابی. به خدمت بزرگی رسیدن. تشرف حاصل کردن. شرفیاب شدن :
چو یاره دستبوسی رایش افتاد
چو خلخال زر اندر پایش افتاد.
نظامی.
بدست آویز شیر افکندن شاه
مجال دستبوسی یافت آن ماه.
نظامی.
از بهر دستبوسی آن شوخ همچو زلف
صد کوچه ره بسایه شمشاد میروم.
ملا مفید ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. بوسیدن دست کسی.
۲. بوسیدن دست شخص بزرگ تر از خود هنگام ملاقات برای اظهار کوچکی و تواضع و احترام نسبت به او.

دانشنامه عمومی

دست بوسی اشاره به حرکتی با قصد ادب، احترام و بزرگداشتن است که می تواند توسط یک نوکر برای ارباب خود، یک کودک برای پدر مادر یا پدربزرگ مادربزرگ خود و حتی توسط یک مرد نسبت به یک زن انجام شود.


کلمات دیگر: