رهنمون
فارسی به انگلیسی
counsel, direction, directive, guidance, guide, leading
فارسی به عربی
توجیه , مستشار
مترادف و متضاد
مشاور، رایزن، راهنما، رهنمون، ناصح
مشاور، رایزن، راهنما، رهنمون
راهنما، رهنمون، شاقول، راهبرد
فرهنگ فارسی
رهبر، راهنمایی، راهی رانشان کسی دادن
( صفت ) دلیل هادی نماینده راه .
نماینده راه که با تازیش هادی خوانند
( صفت ) دلیل هادی نماینده راه .
نماینده راه که با تازیش هادی خوانند
فرهنگ معین
(رَ نُ ) (ص فا. ) هادی .
لغت نامه دهخدا
رهنمون. [ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) نماینده ٔراه. ( ناظم الاطباء ). نماینده راه که به تازیش هادی خوانند. ( شرفنامه منیری ). رهبر. راهبر. مرشد. راهنمون. راهنما. رهنمایی. ( یادداشت مؤلف ) :
چه گفتند در داستان دراز
نباشد کس از رهنمون بی نیاز.
جهاندیده ای نام او شیرخون.
که در هر فن بود چون مرد یک فن.
که روزی به پیشه نگردد فزون.
که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود.
در گردن دیده باد خون دل من.
چه گفتند در داستان دراز
نباشد کس از رهنمون بی نیاز.
ابوشکور.
همی رفت و پیش اندرون رهنمون جهاندیده ای نام او شیرخون.
فردوسی.
خجسته ذوفنونی رهنمونی که در هر فن بود چون مرد یک فن.
منوچهری.
چنین گفت گشتاسب با رهنمون که روزی به پیشه نگردد فزون.
اسدی.
ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود.
خاقانی.
گر دیده بُده ست رهنمون دل من در گردن دیده باد خون دل من.
؟ ( از سندبادنامه ص 325 ).
|| ناخدا و ملاح. || بدرقه. || حاجب. || نقیب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به راهنمون شود.فرهنگ عمید
راهنما، رهبر، آن که راهی را به کسی نشان داده و او را راهنمایی کند.
پیشنهاد کاربران
رهنمون:آگاه و کاردان
<<شما بازگردید تا من کنون،
دِلیری به جای آورم رهنمون. >>
بجای آوردن: کنایه ی ایماست از فراهم آوردن و یافتن
یعنی: شما برگردید تا من اکنون دلیری کاردان بیابم
دکتر کزازی در مورد واژه ی رهنمون می نویسد:<<”رهنمون” همواره چونان صفت فاعلی به کار رفته است و در کاربرد و معنی، برابر است با راهنمای: مصدرهایی که به ”مودن” پایان می پذیرند، دارای دو بُنِ اکنونند که یکی با ”آی ”ساخته می شود و دیگری با” اون” و از این هر دو، صفت فاعلی ساخته می تواند شد در نمودن، یک بُن” نمای” است و دیگر” نمون” و صفت فاعلی از آن یکی ”راهنمای” است و از این یکی، ”رهنمون”. مصدری دیگر افزون است که یک بُن آن” افزای” است و دیگر” افزون” و صفت فاعلی آن، نمونه را، یکی ”روز افزای” است و دیگر ”روز افزون”. >>
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۸۸.
<<شما بازگردید تا من کنون،
دِلیری به جای آورم رهنمون. >>
بجای آوردن: کنایه ی ایماست از فراهم آوردن و یافتن
یعنی: شما برگردید تا من اکنون دلیری کاردان بیابم
دکتر کزازی در مورد واژه ی رهنمون می نویسد:<<”رهنمون” همواره چونان صفت فاعلی به کار رفته است و در کاربرد و معنی، برابر است با راهنمای: مصدرهایی که به ”مودن” پایان می پذیرند، دارای دو بُنِ اکنونند که یکی با ”آی ”ساخته می شود و دیگری با” اون” و از این هر دو، صفت فاعلی ساخته می تواند شد در نمودن، یک بُن” نمای” است و دیگر” نمون” و صفت فاعلی از آن یکی ”راهنمای” است و از این یکی، ”رهنمون”. مصدری دیگر افزون است که یک بُن آن” افزای” است و دیگر” افزون” و صفت فاعلی آن، نمونه را، یکی ”روز افزای” است و دیگر ”روز افزون”. >>
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۸۸.
کلمات دیگر: