کلمه جو
صفحه اصلی

جوب

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- گیاهی از خانواد. گندمیان جزو دست. غلات که دارای سنبل. ساده ایست که از هر بند آن سه سنبل. بی دم در دو ردیف قرار گرفته و هر سنبله دارای یک گل است اشقیله شعیر. یا جو دو سر. یولاف . ۲- واحد وزن و مقصود از آن جویست که در بزرگی و کوچکی میانه باشد یک حبه ( وسال. مقداریه . فرهنک ایران زمین ۴ -۱ :۱٠ ص ۴۱۳ ) .
جمع جوبه و این جمع شاذ است

فرهنگ معین

(اِ. ) جوی .

لغت نامه دهخدا

جوب. [ ج َ ] ( ع اِ ) دلو بزرگ. || سینه بند زنان. || سپر. || آتش دان. || ( مص ) مسافت بریدن. || دریدن و بریدن. || گریبان درست کردن برای پیراهن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جوب. [ ج ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ جَوْبة، و این جمع شاذ است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جوبة شود.

جوب . [ ج َ ] (ع اِ) دلو بزرگ . || سینه بند زنان . || سپر. || آتش دان . || (مص ) مسافت بریدن . || دریدن و بریدن . || گریبان درست کردن برای پیراهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


جوب . [ ج ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ جَوْبة، و این جمع شاذ است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جوبة شود.


فرهنگ عمید

طی کردن مسافت.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۴۳(بار)
بریدن. اقرب الموارد گوید: و قوم ثمود که سنگ‏ها را در درّه بریدند. و خانه‏ها ساختند. جواب را از آن جهت جواب گویند که سخن گوینده با آن قطع و تمام می‏شود (اقرب الموارد) به عقیده راغب علّت این تسمه آنست که جواب، فضا و فاصله را بریده از دهان گوینده به سمع شنونده می‏رسد. و چون این سخن شامل سئوال و جواب هر دو است لذا در ذیل آن گفته: لکن مختص بّرد کلام است نه کلام اوّلی. ولی اقرب الموارد مقرون بصحّت است. ، یعنی جواب قوم و سخنی که با آن کلام لوط را قطع کرده و پایان داند آن بود که گفتند: آنها را از شهر خود بیرون کنید. سئوال اگر طلب کلام باشد جواب آن کلام است مثل ، بنا بر آنکه مراد از «اجبیوا» جواب قولی است و اگر طلب فعل باشد. جواب فعلی است مثل مراد آن نیست که لبیّک گوئیم بلکه مراد آن است که به فرموده تو عمل کنیم. تمام موارد استعمال قرآن جز کلمه «جواب» که چهار بار آمده همه در جواب عملی به کار رفته است اجابت را که قبول کردن معنی می‏کنند در واقع، قطع و پایان دادن به سخن و خواست گوینده است خواه به فعل باشد یا بقول مثل خداوند با اعطاء مطلوب سخن سائل را قطع می‏کند. راغب گفته: گویند استجابت به معنی اجابت است و حقیقت آن مهیّا شدن در اغلب از اجابت منفکّ نیست، اجابت را استجابت گفته‏اند. طبرسی ذیل آیه 186 بقره فرمود: اجابت و استجابت به یک معنی است و از مبّرد نقل می‏کند که در استجابت معنی اذعان هست و در اجابت نیست. صحاح و اقرب الموارد نیز مثل طبرسی گفته‏اند بر کسانی که خدای خود را اجابت کرده‏اند پاداش نیکی است. «فَلْیَستَجیبوُ الی» یعنی مرا اجابت کنند در این سخن که من نزدیکم و بداعی جواب می‏دهم معنی آیه: چون بندگان من مرا از تو سئوال کنند بگو: من نزدیکم دعوت داعی را جواب می‏دهم آنگاه که مرابخواند پس از من این مطلب را قبول کنند و بمن در این باره ایمان آوردند شاید کمال یابند.

گویش مازنی

/joob/ جوی – نهرآب

جوی – نهرآب


پیشنهاد کاربران

Gutter


کلمات دیگر: