کلمه جو
صفحه اصلی

احمال

فرهنگ فارسی

بارها، جمع حمل
( مصدر ) یاری دادن کسی را به برداشتن بار یاری دادن دربار بر نهادن .
بطنهاست از تمیم

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . )به کسی در برداشتن بار یاری رساندن .
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جِ حَمل ، بارهای شکم ، بارهای درخت . ۲ - جِ حَمَل ، بره ها.

( اِ) [ ع . ] (مص م .)به کسی در برداشتن بار یاری رساندن .


( اَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ حَمل ؛ بارهای شکم ، بارهای درخت . 2 - جِ حَمَل ؛ بره ها.


لغت نامه دهخدا

احمال . [ اَ ] (اِخ ) بطنهاست از تمیم . (منتهی الارب ).


احمال . [ اِ ] (ع مص ) یاری دادن کسی را به برداشتن . (منتهی الارب ). یاری دادن در بار برنهادن . (تاج المصادر). || احمال مراءة یا ناقه ؛ فرود آمدن شیر زن یا شتر ماده بی حمل و بارداری و آبستنی .


احمال. [ اِ ] ( ع مص ) یاری دادن کسی را به برداشتن. ( منتهی الارب ). یاری دادن در بار برنهادن. ( تاج المصادر ). || احمال مراءة یا ناقه ؛ فرود آمدن شیر زن یا شتر ماده بی حمل و بارداری و آبستنی.

احمال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ حَمل. بارهای شکم. بارهای درخت. || ج ِ حِمل. بارهای سر وپشت : ثقل آن احمال و حمل آن اثقال از پشت بینداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). جمله بر پشت رحال و احمال نقل کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ج ِ حَمَل.برگان. برگان چندماهه و برگان به سال دوم درآمده.

احمال. [ اَ ] ( اِخ ) بطنهاست از تمیم. ( منتهی الارب ).

احمال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَمل . بارهای شکم . بارهای درخت . || ج ِ حِمل . بارهای سر وپشت : ثقل آن احمال و حمل آن اثقال از پشت بینداخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). جمله بر پشت رحال و احمال نقل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ج ِ حَمَل .برگان . برگان چندماهه و برگان به سال دوم درآمده .


فرهنگ عمید

= غراب
۱. [جمعِ حَمل] = حَمل
۲. [جمعِ حِمل] = حِمل

۱. [جمعِ حَمل] = حَمل
۲. [جمعِ حِمل] = حِمل


غراب#NAME?


پیشنهاد کاربران

ریشه این واژه حمل می باشد و مصدر است بنابر این معنای آن باربردن هست.
هم آوای این واژه اهمال است که معنای سستی را میرساند.


کلمات دیگر: