کلمه جو
صفحه اصلی

جهود

فارسی به انگلیسی

Hebrew, Israelite, Jew


hebrew, israelite, jew, kike, yid

Jew (ish)


فارسی به عربی

یهودی

مترادف و متضاد

jew (اسم)
یهودی، جهود

فرهنگ فارسی

یهود، یهودی، کوشش کننده، زحمت کش
( صفت اسم ) یهود یهودی .

فرهنگ معین

(جُ ) (ص . اِ. ) یهود، یهودی .

لغت نامه دهخدا

جهود. [ ج ُ ] ( ص ، اِ ) یهود. ( دهار ). یهودی. کلیمی. اسرائیلی :
دگر دین موسی که خوانی جهود
که گوید جز این را نشاید ستود.
فردوسی.
بنگر بچه علم و فضل گشته ست
یعقوب جهود و تو مسلمان.
ناصرخسرو.
خیالت را پرستش ها نمودم
وگر جرمی جز این دارم جهودم.
نظامی.
گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهود اندر فطیر.
سعدی.
یکی جهود و مسلمان نزاع میکردند
چنانکه خنده گرفت از نزاع ایشانم.
سعدی.
- جهودبازی درآوردن ؛ در ادای مالی تعلل بسیار ورزیدن.
- مثل جهود، مثل جهودخیبری ؛ سخت ترسنده از خون و جز آن.
- امثال :
جهود خون دیده .
جهود دعاش را آورده .
جهود هم خیلی پول دارد.
جهودی هم چنین شده بود.

فرهنگ عمید

۱. یهود.
۲. (اسم، صفت ) یهودی.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:یهود

گویش مازنی

یهودی – جهود


/jehood/ یهودی – جهود

پیشنهاد کاربران

یهود

جهود:
دکتر فروزان فر در مورد " جهود " می نویسد : ( ( صورت دیگر است از کلمه ی یهود نظیر : ژوزف و یوسف ، ژاکب و یعقوب ) )
" بود شاهی در جهودان ظلم ساز
دشمن عیسی و نصرانی گداز"
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 164 )


تلاش گر


کلمات دیگر: