hand-pressed
دست افشار
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) ۱ - آنچه که بوسیله دست افشارند میوهای که با دست عصاره آنرا بگیرند : آب لیموی دست افشار . ۲ - لایق افشاردن : زر دست افشار .
فرهنگ معین
( ~. اَ )(اِمر. )۱ - میوه ای که با دست بفشارند و آبش را بگیرند. ۲ - زر خالص .
لغت نامه دهخدا
دست افشار. [ دَ اَ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) دست افشارده. مشت افشار. آنچه که بوسیله دست افشارند. میوه ای که با دست عصاره آنرا گیرند. آنچه که نه با پای یا آلتی آب بگیرند بلکه با دست گیرند: آب لیموی دست افشار. آبغوره دست افشار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || در عربی بصورت دستفشار بکار رفته به معنی عسل نیکوی به دست فشرده. حجاج به عامل خود در فارس چنین نوشته است : ابعث لی من عسل خلار من النحل الابکار من الدستفشار الذی لم تمسه النار. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || لایق افشاردن : زر دست افشار. چیزی نرم که بزور دست افشرده شود چون طلای دست افشار و زر مشت افشار که خسروپرویز از آن ترنجی ساخته بود و این مشهورتر است ودر اشعار استادان ، سیم دست افشار و یاقوت دست افشار وسیب دست افشار نیز آمده است. ( آنندراج ) :
ملک را زر دست افشار در مشت
کز افشردن برون میشد از انگشت.
تصرف دل شیرین به دست کوهکن است.
خمیرمایه دیوانگی شد آخر کار.
شود یاقوت دست افشار لعل خنده آلودش.
انار سینه شیرین وشان کو.
طلای دست افشارم همین است.
ملک را زر دست افشار در مشت
کز افشردن برون میشد از انگشت.
نظامی.
اگرچه خسرو دارد طلای دست افشارتصرف دل شیرین به دست کوهکن است.
صائب ( از آنندراج ).
ز بس که مغز مرا کرده عشق دست افشارخمیرمایه دیوانگی شد آخر کار.
حکیم زلالی ( از آنندراج ).
به مستی گر رسد دستم به لبهای نمک سودش شود یاقوت دست افشار لعل خنده آلودش.
داراب بیگ جویا ( از آنندراج ).
ترنج سیم دست افشار خسروانار سینه شیرین وشان کو.
ظهوری ( از آنندراج ).
فشارم لای می کارم همین است طلای دست افشارم همین است.
دانش ( ازآنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. آنچه با دست فشرده شود.
۲. میوه ای که با دست بفشارند و آبش را بگیرند.
۳. [قدیمی] ویژگی آب میوه ای که با فشار دست گرفته شده باشد: آب لیموی دست افشار.
۲. میوه ای که با دست بفشارند و آبش را بگیرند.
۳. [قدیمی] ویژگی آب میوه ای که با فشار دست گرفته شده باشد: آب لیموی دست افشار.
کلمات دیگر: