دست لاف . آغاز و ابتدای سودا یعنی سودای اولی باشد که اصناف و اهل حرفت کنند .
دست فال
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. ) (اِمر. ) نک دستلاف .
لغت نامه دهخدا
دست فال. [ دَ ] ( اِ مرکب ) دست لاف. آغاز وابتدای سودا، یعنی سودای اولی باشد که اصناف و اهل حرفت کنند. ( برهان ). سودای اول. ( آنندراج ). دشت. دشت که دهند. سفته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
دست فالی که جود او کرده
گرد از بحر و کان برآورده.
دست فالی که جود او کرده
گرد از بحر و کان برآورده.
معروفی بلخی.
و رجوع به دست لاف و دشت شود.فرهنگ عمید
= دستلاف
دستلاف#NAME?
کلمات دیگر: