کلمه جو
صفحه اصلی

تحضر

فرهنگ معین

(تَ حَ ضُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) حاضر کردن . ۲ - (مص ل . ) حاضر شدن .

لغت نامه دهخدا

تحضر. [ ت َ ح َض ْ ض ُ ] ( ع مص ) حاضر آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). حاضر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || و یتعدی. ( منتهی الارب ). حاضر کردن. ( ناظم الاطباء ): تحضره الهم. ( منتهی الارب ). تحضر فلان و تحضره. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

حاضر شدن.


کلمات دیگر: