کلمه جو
صفحه اصلی

خوافی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به خواف از مردم خواف .
از عالمان لغت بود و او راست نظم جواهر اللغه زمخشری .

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ خافیه ، پنهان ها، نهان ها.

لغت نامه دهخدا

خوافی . [ خوا / خا ] (اِخ ) از عالمان لغت بود و او راست نظم جواهراللغة زمخشری . (یادداشت بخط مؤلف ).


خوافی . [ خوا / خا ] (ص نسبی ) منسوب به خواف .


خوافی. [ خ َ ] ( ع اِ ) پرهای بال مرغ که چون بالها را منضم گرداندپنهان شوند، یا چهار پری که بعد از مناکب قرار دارد، یا هفت پری که بعد از هفت پر مقدمات وجود دارد. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) : همه شب در ستره خوافی ظلمت قطع فیافی آن مسافت می کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ج ِ خافیه.شاخه های بزرگ ، و آن را در لغت اهل حجاز عواهن می گویند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).

خوافی. [ خ َ/ خوا / خا ] ( ص نسبی ) منسوب به خواف که ناحیه کثیرالقری و با خضارت و نضارت از نیشابور و مهد طلوع جمعی از علما و محدثین بوده است. ( از انساب سمعانی ).

خوافی. [ خوا / خا ] ( ص نسبی ) منسوب به خواف.

خوافی. [ خوا / خا ] ( اِخ ) از عالمان لغت بود و او راست نظم جواهراللغة زمخشری. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خوافی . [ خ َ ] (ع اِ) پرهای بال مرغ که چون بالها را منضم گرداندپنهان شوند، یا چهار پری که بعد از مناکب قرار دارد، یا هفت پری که بعد از هفت پر مقدمات وجود دارد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : همه شب در ستره خوافی ظلمت قطع فیافی آن مسافت می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ج ِ خافیه .شاخه های بزرگ ، و آن را در لغت اهل حجاز عواهن می گویند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).


خوافی . [ خ َ/ خوا / خا ] (ص نسبی ) منسوب به خواف که ناحیه ٔ کثیرالقری و با خضارت و نضارت از نیشابور و مهد طلوع جمعی از علما و محدثین بوده است . (از انساب سمعانی ).


فرهنگ عمید

پرهای کوچک بال پرنده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خوافی (ابهام زدایی). خوافی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • احمد بن محمد خوافی، ابومظفر احمدبن محمد خوافی، فقیه و محدّث شافعی قرن پنجم• غیاث الدین پیراحمد خوافی، پیرْاَحْمَدِ خوافی، غیاث الدین (د ۸۵۷ق/۱۴۵۳م)، وزیر شاهرخ تیموری و جانشینان او
...


کلمات دیگر: