کلمه جو
صفحه اصلی

جوش خوردن

فارسی به انگلیسی

close, knit, mend, solder, weld

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- بهم پیوستن دو چیز( مخصوصا دوفلز ) که جدا کردن آنها مشکل باشد لحیم شدن . ۲- عصبانی شدن ناراحت گردیدن :( ( این قدر جوش نخور. ) )

فرهنگ معین

(خُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - به هم چسبیدن ، به هم پیوند خوردن . ۲ - سر گرفتن معامله .

لغت نامه دهخدا

جوش خوردن. [ خوَر / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بهم پیوستن دو چیز مخصوصاً دو فلز که جدا کردن آنها مشکل باشد. لحیم شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). ملتئم شدن.ملتحم شدن. || در تداول ، عصبانی شدن. ناراحت گردیدن : این قدر جوش نخور. ( فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: