کلمه جو
صفحه اصلی

سکنج

فارسی به انگلیسی

harelip

فرهنگ فارسی

گنده دهان، کسی که دهانش بوی بدبدهد، لب شکری
( صفت ) لب و دهانی که دارای سکنج باشد لب شکری : تشنه را دل نخواهد آب زلال کوزه بگذشت ( بگذشته ) بر دهان سکنج . ( گلستان ) توضیح فرهنگ نویسان این کلمه را به معنی گندگی دهن و بوی دهان گرفته اند مرحوم بهار در حاشیه نسخه لغت فرس اسدی خود نوشته اند : این لغت غیر از سکنج است که در گلستان سعدی آمده : چون روزه بر دهان سکنج ... و سکنج سعدی مرکب است از لفظ سه و کنج یعنی مرد یا زن لب شکری که لب زیرین او شکافته باشد و چنان دهانی مهوع بوده است و شاید گندگی دهن که فرهنگ نویسان در معنی سکنج نوشته اند استنباط اجمالی از اشعار سعدی باشد . ناگفته نماند که سلنج هم به همین معنی است .
گندیدگی دهن و بوی دهان و بعربی نجر خوانند .

فرهنگ معین

(سَ کَ یا س کُ ) (اِ. ) ۱ - سرفه . ۲ - خراش . ۳ - گزندگی .
(س کُ ) [ = سه + کنج ] (ص . ) لب و دهانی که دارای سه کنج باشد، لب شکری .

(سَ کَ یا س کُ) (اِ.) 1 - سرفه . 2 - خراش . 3 - گزندگی .


(س کُ) [ = سه + کنج ] (ص .) لب و دهانی که دارای سه کنج باشد، لب شکری .


لغت نامه دهخدا

سکنج . [ س َ ن َ ] (اِ) سنگی باشد سیاه و سبک و بوی قیر کند و آن را از شام آورند از وادیی که آن وادی را درین زمان وادی جهنم خوانند. (برهان ).


سکنج. [ س َ ن َ ] ( اِ ) سنگی باشد سیاه و سبک و بوی قیر کند و آن را از شام آورند از وادیی که آن وادی را درین زمان وادی جهنم خوانند. ( برهان ).

سکنج. [ س ُ ک ُ ] ( اِ ) گندیدگی دهن و بوی دهان و به عربی بَخَر خوانند. ( غیاث ) ( برهان ) ( آنندراج ). || ( ص ) شخصی را نیز گویند که بوی دهان داشته باشد. ( برهان ) .

سکنج. [ س ِ ک ُ ] ( اِ ) سرفه کردن و آواز بگلو آوردن. ( رشیدی ) ( برهان ) ( آنندراج ). || تراش که از تراشیدن است. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ) ( رشیدی ). || گزیدن که از گزندگی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( رشیدی ).

سکنج . [ س ِ ک ُ ] (اِ) سرفه کردن و آواز بگلو آوردن . (رشیدی ) (برهان ) (آنندراج ). || تراش که از تراشیدن است . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (رشیدی ). || گزیدن که از گزندگی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ).


سکنج . [ س ُ ک ُ ] (اِ) گندیدگی دهن و بوی دهان و به عربی بَخَر خوانند. (غیاث ) (برهان ) (آنندراج ). || (ص ) شخصی را نیز گویند که بوی دهان داشته باشد. (برهان ) .


فرهنگ عمید

دارای دهان بدبو یا لب شکافته شده: تشنه را دل نخواهد آب زلال / کوزه بگذشته بر دهان سکنج (سعدی: ۸۵ ).
۱. سرفه.
۲. خراش، تراش.

۱. سرفه.
۲. خراش؛ تراش.


دارای دهان بدبو یا لب شکافته‌شده: ◻︎ تشنه را دل نخواهد آب زلال / کوزه بگذشته بر دهان سکنج (سعدی: ۸۵).


دانشنامه عمومی

سکنج (=سه+کنج) یا گوشواره یا فیلگوش، یکی از روشهای «گوشه سازی» برای تغییر مقطع "چارگوش" دیوارها به "گِرد" برای ساخت طاق یا گنبد بر روی دیوار است که از گذشته در معماری ایرانی کاربرد فراوانی داشته است. از آنجا که در سازه های چارگوش برای طاق زدن همواره مانعی به نام تغییر مقطع سر راه است از این رو به روشی نیازمندیم تا از این مانع بگذریم. "گوشه سازی" که خود به روش های گوناگونی در معماری ایران و جهان از دیرباز کارایی یافته یگانه روش گذشتن از سد این بغرنج است.
پیرنیا، محمدکریم، ارمغانهای ایران بجهان معماری گنبد، مجله هنر و مردم، شماره ۱۳۶ و ۱۳۷، بهمن و اسفند ۱۳۵۲
روش "گوشواره" یا "سکنج" در کنار دیگر روش های «گوشه سازی» چون شیوه کاربندی و دُمغازه ای به نظر کهن ترین و ساده ترین روش در گوشه سازی بوده که ساختار به ظاهر ساده آن ویژگی های زیبایی شناختی بارزی را در گذر تاریخ رفته رفته بر خود بار کرده است. هرچند اوج شکوفایی هنری در گوشه سازی به روش کاربندی به وقوع می پیوندد.


کلمات دیگر: