کلمه جو
صفحه اصلی

تفدیه

فرهنگ فارسی

فدیه دادن، چیزی برای رهایی خوددادن
( مصدر ) برای خلاص خود وجه یا مالی دادن فدیه دادن .

فرهنگ معین

(تَ یِ ) [ ع . تفدیة ] (مص م . ) فدیه دادن .

لغت نامه دهخدا

( تفدیة ) تفدیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) کسی را گفتن من فداء تو باد. ( تاج المصادر بیهقی ). کسی را گفتن که جان من فدای تو باد. ( زوزنی ). سر بهای تو باد بهای من ،گفتن. یقال : فداه ؛ اذا قال له ُ جعلت ُ فداک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

تفدیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کسی را گفتن من فداء تو باد. (تاج المصادر بیهقی ). کسی را گفتن که جان من فدای تو باد. (زوزنی ). سر بهای تو باد بهای من ،گفتن . یقال : فداه ؛ اذا قال له ُ جعلت ُ فداک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: