ابن حزن بن زیاد بن الحارث
مخرم
فرهنگ فارسی
ابن حزن بن زیاد بن الحارث
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مخرم .[ م ُ خ َرْ رِ ] (اِخ ) ابن حزن بن زیادبن الحارث بن کعب المذحجی . یکی از شعرای دوران جاهلیت است ، و به نام مادرش «فکهة» شهرت داست . (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72).
مخرم. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) مرگ از بیخ برکننده مردم. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مخرم. [ م ُ خ َرْ رِ ] ( اِخ ) نام یکی از محله های بغداداست. ( از اعلام زرکلی ج 8 ص 72 ). محله ای است به بغداد مر یزیدبن مخرم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). محله ای است در بغداد که بین رصافه و نهر معلی واقع شده و خانه سلاطین خلف در آن بوده است که آن خانه ها را امام ناصر منسوب به مخرم بن یزید خراب کرد و بعضی گفته اند که از اقطاعات عمربن الخطاب بود. ( از مراصد الاطلاع ).
مخرم.[ م ُ خ َرْ رِ ] ( اِخ ) ابن حزن بن زیادبن الحارث بن کعب المذحجی. یکی از شعرای دوران جاهلیت است ، و به نام مادرش «فکهة» شهرت داست. ( از اعلام زرکلی ج 8 ص 72 ).
مخرم . [ م َ رِ ] (ع اِ) پشته یا کوه که منفرد باشد از یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پشته و کوه منفرد. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || مخرم الجبل ؛ بینی کوه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از آنندراج ). بینی و دماغه ٔ کوه . (ناظم الاطباء). || و کذلک مخرم السیل . ج ، مَخارِم و آن دهانها راه کوه باشد. (منتهی الارب ). مخرم السیل ؛ جزء پیشین از توجبه . ج ، مخارم . (ناظم الاطباء): از نهیب آن لشکر با پناه کوهی حصین نشست و به مخرمی میان دو کوه بلند التجا ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 350). و رجوع به مخارم شود.
مخرم . [ م ُ خ َرْ رِ ] (اِخ ) نام یکی از محله های بغداداست . (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72). محله ای است به بغداد مر یزیدبن مخرم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). محله ای است در بغداد که بین رصافه و نهر معلی واقع شده و خانه ٔ سلاطین خلف در آن بوده است که آن خانه ها را امام ناصر منسوب به مخرم بن یزید خراب کرد و بعضی گفته اند که از اقطاعات عمربن الخطاب بود. (از مراصد الاطلاع ).
مخرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) مرگ از بیخ برکننده ٔ مردم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).