برابر پارسی : همردگی، همرسته، درپی
مرادف
برابر پارسی : همردگی، همرسته، درپی
فارسی به انگلیسی
synonymous
عربی به فارسی
کلمه مترادف , کلمه هم معني
فرهنگ فارسی
آنکه پشت سردیگری سوارشود، پیرو، چیزی که عقب چیزدیگروردیف اوباشد، کلمهای که درمعنی شبیه کلمه دیگرباشدوردیف هم نوشته شود
۱- ( اسم ) کسی که پشت سر دیگری سوار مرکبی باشد . ۲ - آنچه که در ردیف یا عقب چیزی آید . ۳ - کلمهای که با کلم. دیگر در معنی مشترک باشد یا معنیی نزدیک بدان داشته باشد مانند : انسان و بشر .
ردیف شده
۱- ( اسم ) کسی که پشت سر دیگری سوار مرکبی باشد . ۲ - آنچه که در ردیف یا عقب چیزی آید . ۳ - کلمهای که با کلم. دیگر در معنی مشترک باشد یا معنیی نزدیک بدان داشته باشد مانند : انسان و بشر .
ردیف شده
فرهنگ معین
(مُ دِ ) [ ع . ] (اِفا. ) هم معنی .
لغت نامه دهخدا
مرادف. [ م ُ دَ ] ( ع ص ) ردیف شده. پس روشده. ( ناظم الاطباء ). نعت مفعولی است از مرادفة. رجوع به مرادفة شود.
مرادف. [ م ُ دِ ] ( ع ص ) در پی کسی نشیننده. ( غیاث اللغات ). کسی که پشت سردیگری سوار مرکبی باشد. آنچه که در ردیف یا عقب چیزی آید. ( فرهنگ فارسی معین ). در پس کسی نشیننده و هم ردیف. ( ناظم الاطباء ). || لفظی که با لفظ دیگر در معنی شریک باشد. ( از غیاث اللغات ). مرادف بر خلاف مشترک ، آن است که مسمی واحد باشد و اسم ها متعدد. ( از تعریفات ). هم معنی. شریک در معنی. ( ناظم الاطباء ).
- کلمات مرادف یا مترادف ؛ کلماتی که در معنی و مفهوم یکی باشند یا مفهوم آنها بسیار به هم نزدیک باشد مانند کلک و قلم و خامه.
مرادف. [ م ُ دِ ] ( ع ص ) در پی کسی نشیننده. ( غیاث اللغات ). کسی که پشت سردیگری سوار مرکبی باشد. آنچه که در ردیف یا عقب چیزی آید. ( فرهنگ فارسی معین ). در پس کسی نشیننده و هم ردیف. ( ناظم الاطباء ). || لفظی که با لفظ دیگر در معنی شریک باشد. ( از غیاث اللغات ). مرادف بر خلاف مشترک ، آن است که مسمی واحد باشد و اسم ها متعدد. ( از تعریفات ). هم معنی. شریک در معنی. ( ناظم الاطباء ).
- کلمات مرادف یا مترادف ؛ کلماتی که در معنی و مفهوم یکی باشند یا مفهوم آنها بسیار به هم نزدیک باشد مانند کلک و قلم و خامه.
مرادف . [ م ُ دَ ] (ع ص ) ردیف شده . پس روشده . (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است از مرادفة. رجوع به مرادفة شود.
مرادف . [ م ُ دِ ] (ع ص ) در پی کسی نشیننده . (غیاث اللغات ). کسی که پشت سردیگری سوار مرکبی باشد. آنچه که در ردیف یا عقب چیزی آید. (فرهنگ فارسی معین ). در پس کسی نشیننده و هم ردیف . (ناظم الاطباء). || لفظی که با لفظ دیگر در معنی شریک باشد. (از غیاث اللغات ). مرادف بر خلاف مشترک ، آن است که مسمی واحد باشد و اسم ها متعدد. (از تعریفات ). هم معنی . شریک در معنی . (ناظم الاطباء).
- کلمات مرادف یا مترادف ؛ کلماتی که در معنی و مفهوم یکی باشند یا مفهوم آنها بسیار به هم نزدیک باشد مانند کلک و قلم و خامه .
فرهنگ عمید
۱. مانند هم، یکسان.
۲. چیزی که عقب چیز دیگر و در ردیف او باشد، هم ردیف.
۳. (ادبی ) = مترادف
۲. چیزی که عقب چیز دیگر و در ردیف او باشد، هم ردیف.
۳. (ادبی ) = مترادف
کلمات دیگر: