کلمه جو
صفحه اصلی

خیره رای

فارسی به انگلیسی

stupid, mean

لغت نامه دهخدا

خیره رای. [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) مستبد. یک دنده. لجوج. ( یادداشت مؤلف ). مستبد بالرأی : جوانی معجب خیره رای سرکش و سبک پای. ( گلستان ).
نشاید چنین خیره رای و تباه
که بدنامی آرد در ایوان شاه.
سعدی ( بوستان ).
|| سست رای. پریشان فکر.( آنندراج ) :
سپهبد بدو گفت کای خیره رای
یکی ناتوان را چه خوانی خدای.
اسدی.
گرت برکند خشم روزی ز جای
سراسیمه خوانندت و خیره رای.
سعدی.

فرهنگ عمید

۱. خودخواه.
۲. بی عقل، ابله.
۳. خودسر.

پیشنهاد کاربران

بد اندیش


کلمات دیگر: