کلمه جو
صفحه اصلی

سیاه خانه

فرهنگ فارسی

۱ - سیاه چادر . ۲ - زندان محبس ۳ - خانه بدیمن منزل بی میمنت .

فرهنگ معین

(نَ یا نِ ) (اِمر. ) زندان .

لغت نامه دهخدا

سیاه خانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) کنایه از بندیخانه. ( از فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرای ناصری ) ( شرفنامه ). خانه تاریک. خانه ای تاریک که زندانیان را در آن بند نهند :
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گردون کبودجامه شد از ماتم وفا.
خاقانی.
|| کنایه از خانه بی میمنت. ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ رشیدی ). خانه نامبارک. ( شرفنامه ). || خیمه صحرانشینان. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
سیاه خانه و عیدان سرخ بر دل من
حریف رضوان بود و حدائق اعناب.
خاقانی.
وقتی ناقه ای گم کردم و به جستجوی آن بر ناقه دیگر سوار شده و روان گشتم شب به سیاه خانه ای رسیدم. ( از شاهد صادق ).

فرهنگ عمید

۱. سیاه چادر، خیمۀ صحرانشینان.
۲. [مجاز] خانۀ شوم و بدیمن.


کلمات دیگر: