adhere, concrete, stick
پشلیدن
فارسی به انگلیسی
لغت نامه دهخدا
پشلیدن. [ پ َ ش َ دَ ] ( مص ) چسبیدن. دوسیدن. لصق. التصاق. لزق. التزاق :
که بی داور این داوری نگسلد
و بر بی گناه ایچ بد نپشلد.
که بی داور این داوری نگسلد
و بر بی گناه ایچ بد نپشلد.
ابوشکور.
و رجوع به بشلیدن شود.فرهنگ عمید
= بشلیدن
بشلیدن#NAME?
کلمات دیگر: