having a specified appendix
مذیل
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بسیار تفته و بی قرار
فرهنگ معین
(مَ ذَ یِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - کسی که دامن جامه را بلند سازد. ۲ - آنکه بر مطلبی یا کتابی ذیلی نویسد.
(مُ ذَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - دامن دار. 2 - کتاب یا رساله ای که در ذیل آن شرح داشته باشد.
(مَ ذَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی که دامن جامه را بلند سازد. 2 - آنکه بر مطلبی یا کتابی ذیلی نویسد.
لغت نامه دهخدا
مذیل. [ م ُ ذَی ْ ی َ] ( ع ص ) درازدامن : رداء مذیل ؛ چادر درازدامان. ( از منتهی الارب ). با دامن بلند. ( یادداشت مؤلف ). طویل الذیل. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || کتاب ذیل و تذییل نوشته. ( یادداشت مؤلف ). کتابی که اضافی بر آنچه در متن دارد مطالبی در ذیلش نوشته شده باشد. ( از اقرب الموارد ). ذیل نبشته. || آنکه در بادروزه دارد خود را. ( منتهی الارب ). بادروزه پوش. بذاله پوش. ( یادداشت مؤلف ). || آنکه کار نفس خود، خود کند. ( از منتهی الارب ). آنکه خود کار خود کند نه خادمی و خادمه ای. ( یادداشت مؤلف ). متبذل. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). مُذیل. متذیل. ( متن اللغة ).
مذیل . [ م َ ] (ع ص ) بسیار تفته و بی قرار. (منتهی الارب ). مریضی که قرار و آرام ندارد و ضعیف است . (از اقرب الموارد). رجوع به مذل و مذال شود. || فاش کننده ٔ راز. (منتهی الارب ). مفشی سر. (اقرب الموارد). رجوع به مذل شود. || سست . (منتهی الارب ): مذل رجله ؛ خدرت و فی الاساس : امذلت مفاصله امذالاً؛ فترت . || سمیح . بخشنده . (از اقرب الموارد). رجوع به مذل و مذال شود. || (اِ) نرم آهن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). حدیدالانثی . (اقرب الموارد).
مذیل . [ م ُ ذَی ْ ی َ] (ع ص ) درازدامن : رداء مذیل ؛ چادر درازدامان . (از منتهی الارب ). با دامن بلند. (یادداشت مؤلف ). طویل الذیل . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). || کتاب ذیل و تذییل نوشته . (یادداشت مؤلف ). کتابی که اضافی بر آنچه در متن دارد مطالبی در ذیلش نوشته شده باشد. (از اقرب الموارد). ذیل نبشته . || آنکه در بادروزه دارد خود را. (منتهی الارب ). بادروزه پوش . بذاله پوش . (یادداشت مؤلف ). || آنکه کار نفس خود، خود کند. (از منتهی الارب ). آنکه خود کار خود کند نه خادمی و خادمه ای . (یادداشت مؤلف ). متبذل . (اقرب الموارد) (متن اللغة). مُذیل . متذیل . (متن اللغة).