( اسم ) ۱ - کاسه گلی . ۲ - پیاله ایست که مقداری معین جا بگیرد سکرجه .
شکر
شکر
سکرة. [ س َ ک ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث سَکِر. (منتهی الارب ).
سکره . [ س ُک ْ ک َ رَ ](ع اِ) شکر (و آن اخص از سکر است ). (منتهی الارب ).
اثیرالدین اخسیکتی (دیوان ص 138).
سیف اسفرنگ .
مولوی .
سکرة. [ س َ رَ ] (ع اِمص ) ضلالت و گمراهی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مستی . (آنندراج ). || شدت موت و غشی آن است . (آنندراج ). فیخه . ثقوة.فواق . (زمخشری ). سختی مرگ . (دهار). سختی و سرگردانی و مشقت و منه سکرة الموت . ج ، سکرات . (مهذب الاسماء).سکرة الموت . شدت موت و غشی آن است . (منتهی الارب ).
- سکرة الهم ؛ شدت غم . (منتهی الارب ).
سکرة. [ س َ ک َ رَ ] (ع ص ) دانه ٔ تلخ که با گندم آمیزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).