کلمه جو
صفحه اصلی

پیلپا

فارسی به انگلیسی

girder, mace, pile, pillar, pylon

فرهنگ فارسی

نوعی ازاسلحه شبیه به گرز
( اسم ) ۱- پای پیل پای فیل . ۲- نوعی سلاح در قدیم که بشکل پای پیل بود و آنرا بجای گرز بکار میبردند و غالبا زنگیان داشتند : چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم . ( نظامی ) ۴- قسمی ظرف شرابخواری بزرگ:چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم . ۵- ستونی که سقف بر آن قرار گیرد پیلپایه . ۶- مرضی است که پای آدمی ورم کند و بزرگ شود دائ الفیل پاغر ۷- حق. ادویه .

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - پای پیل . ۲ - مرضی است که پای آدمی باد می کند و بزرگ می شود.، (اِمر. ) قدح بزرگ شرابخوری .

(اِمر.) 1 - پای پیل . 2 - مرضی است که پای آدمی باد می کند و بزرگ می شود.


لغت نامه دهخدا

پیلپا. ( اِ مرکب ) پای پیل. || حربه ای است که بیشتر زنگیان دارند. ( برهان ). یکی از اسلحه که در قدیم بگرز مشهور بودی. حربه ای باشد بشکل پای پیل که پیل پا گویند. یک از سلاحهای زنگیان. ( شرفنامه منیری ). گرز آهنی. ( غیاث ) :
چو در پیلپایی قدح می کنم
بیک پیلپا پیل را پی کنم.
نظامی.
در سایه تخت پیلسایش
پیلان نکشند پیلپایش .
نظامی.
بر او زد پیلپای خویشتن را
به پای پیل برد آن پیلتن را.
نظامی.
|| ظرف شراب. نوعی از قدح. ( جهانگیری ). قسمی ظرف شرابخوری. گاوزر. صراحی بزرگ. ( آنندراج ). پیاله شراب سخت بزرگ. ( شرفنامه منیری ).نوعی ساغر. نوعی قدح بزرگ شرابخواری باشد. ( برهان ).نوعی ساتگنی : چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 671 ).
چو در پیلپایی قدح می کنم
بیک پیلپا پیل را پی کنم.
نظامی.
|| پیل پایه. ستونی که سقف بر آن قرار گیرد. ( برهان ). در محاسن اصفهان مافروخی عبارت ذیل هست : و استعمل بعضی الاصفهانیین المدعوکان ؟ ابو مضر الرومی باباً مصرعاً یکلف فیه اعمالا عجیبة و فراسب فیه مقدار الف دینار سوی نفقة الطاف ( الطاق ؟ ) و المنارتین المبنیتین علی الفیلفائین علق فی الممر المنفتح من الجامع الی رأس السوق المعروفة بسوق الصباغین. ( محاسن اصفهان مافروخی ص 85 ) . || مرضی است که پای آدمی ورم میکند و بزرگ میشود و آنرا بعربی داءالفیل خوانند. ( برهان ). || حقه ادویه. ( غیاث ).

فرهنگ عمید

۱. دارای پایی مانند پای فیل، پای پیل.
۲. (پزشکی ) مرضی که باعث متورم شدن پای انسان می شود، پاغر، داءالفیل، واریس.
۳. نوعی سلاح شبیه گرز.
۴. نوعی قدح شراب خوری، ساغر بزرگ: چو در «پیلپایی» قدح می کنم / به یک پیلپا پیل را پی کنم (نظامی: مجمع الفرس: پیلپا ).
۵. ستونی ستبر که زیر سقف می زنند تا سقف بر روی آن قرار گیرد، پیلپایه.


کلمات دیگر: