کلمه جو
صفحه اصلی

پیشیار

فارسی به انگلیسی

aide

فرهنگ فارسی

پیشکار، خدمتکار، مزدور، شاگرد، مددکار، شاش، ادرار، پیشاب، پیشار
( صفت ) ۱- پیشکار مددکار : بخت و دولت چو پیشیار تواند نصرت و فتح پیشیار تو باد . ( رودکی ) ۲- خدمتکار خدمتگر .

فرهنگ معین

(ص مر.) 1 - پیشکار، معاون . 2 - خدمتکار، شاگرد.


(اِمر. ) ۱ - شاش ، ادرار. ۲ - شیشه ای که ادرار بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند، قاروره .
(ص مر. ) ۱ - پیشکار، معاون . ۲ - خدمتکار، شاگرد.

(اِمر.) 1 - شاش ، ادرار. 2 - شیشه ای که ادرار بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند؛ قاروره .


لغت نامه دهخدا

پیشیار. [ ش ْ ] ( اِ مرکب ) شاش. بول. پیشاب : زحل دلالت کند بر رودگانی و پیشیار و پلیدی. ( التفهیم ، ابوریحان ).
از نهیب تو شیر گردون را
آب ناخورده پیشیار گرفت.
انوری.
|| قاروه بیمار را گویند که پزشک را بنمایند. شیشه. دلیل. قاروره بیمار را گویند و آن شیشه ای باشد که بول بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند. ( برهان ). پیشیاره. ( برهان ). شیشه آب پیش بیمار یعنی قاروره. ( اوبهی ). آب قاروره بیمار. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
بر روی پزشک زن میندیش
چون هست درست پیشیارت.
لبیبی.
بس طبیب زیرکی نادیده نبض و پیشیار
درد هرکس را ز راه نطق میسازی دوا.
؟ ( در مدح سنائی ).
آن چنان دردی که با جانان نگوید دردمند
نی از آن دردی که با ترسا بگوید پیشیار.
سنائی.
|| ( ص مرکب ) مزدور. اجیر. شاگرد. پیشکار. مددکار. خدمتگزار. خادم. ( آنندراج ). خدمتکار. ( جهانگیری ) :
بخت و دولت چو پیشکار تواند
نصرت و فتح پیشیار تو باد.
رودکی.
چو کار آمدم پیشیار آمدی
به هر دانشی غمگسار آمدی.
فردوسی.

فرهنگ عمید

۱. = پیشاب
۲. قاروره که پیشاب بیمار را در آن کنند و نزد طبیب ببرند: ◻︎ بر روی پزشک زن میندیش / چون بود درست پیشیارت (لبیبی: شاعران بی‌دیوان: ۴۸۷).


۱. پیشکار.
۲. خدمتکار، مزدور.
۳. شاگرد.
۴. مددکار، معاون: بخت ودولت چو پیشکار تواند / نصرت وفتح پیشیار تو باد (رودکی: ۵۲۱ ).
۱. = پیشاب
۲. قاروره که پیشاب بیمار را در آن کنند و نزد طبیب ببرند: بر روی پزشک زن میندیش / چون بود درست پیشیارت (لبیبی: شاعران بی دیوان: ۴۸۷ ).

۱. پیشکار.
۲. خدمتکار؛ مزدور.
۳. شاگرد.
۴. مددکار؛ معاون: ◻︎ بخت‌ودولت چو پیشکار تواند / نصرت‌وفتح پیشیار تو باد (رودکی: ۵۲۱).


پیشنهاد کاربران

همیشه نزد یار . یا جلوتر از یار


کلمات دیگر: