( مصدر )۱- پیشه کردن پیشه ساختن حرفه و شغل خود قرار دادن : اگرشاعری را تو پیشه گرفتی یکی نیز بگرفت خنیاگری را. ( ناصرخسرو ) ۲- کار خود قرار دادن عمل خود ساختن ورزیدن : هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ ستمکاره خوانیمش و بی فروغ . ( شا. لغ. )
پیشه گرفتن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. گِ رِ تَ )(مص م . ) کاری را به عنوان پیشه قرار دادن .
لغت نامه دهخدا
پیشه گرفتن. [ ش َ / ش ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) پیشه کردن. پیشه ساختن. حرفت و شغل خود قرار دادن. کار و عمل خویش ساختن :
و گر بددلی پیشه گیرد جوان
بماند منش پست و تیره روان.
ستمکاره خوانیمش و بی فروغ.
اگر شاعری را تو پیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را.
تاببد گفتن او پیش آیم.
می آریم و نشاط اندیشه گیریم
طرب سازیم و شادی پیشه گیریم.
و گر بددلی پیشه گیرد جوان
بماند منش پست و تیره روان.
فردوسی.
هر آنکس که او پیشه گیرد دروغ ستمکاره خوانیمش و بی فروغ.
فردوسی.
راست گفتن پیشه گیرید که روی را روشن دارد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339 ).اگر شاعری را تو پیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را.
ناصرخسرو.
نیک بد گفتن من پیشه گرفت تاببد گفتن او پیش آیم.
خاقانی.
پس ایشان آتش پرستیدن پیشه گرفتند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 104 ).می آریم و نشاط اندیشه گیریم
طرب سازیم و شادی پیشه گیریم.
نظامی.
کلمات دیگر: